این روزهای ما
بازم غیبتم طولانی شد
عزیزم از اونجا که اسفند ماه من همیشه سرم حسابی شلوغ میشه واسه همین خیلی کم میتونم پای سیستم بنشینم و برات بنویسم ولی حالاسعی میکنم چیزی از وقایع اخیر رو از قلم نندازم
گلم با مدیر مهدتون صحبت کردیم و قرار شد دوباره بری مهد و از اول اسفند تقریبا هفته ای سه روز یعنی یک روز میری یه روز خونه ای اونم برا چند ساعت ساعت 10 از خواب بیدار میشی و تا بابا بیاد دنبالت 11 میشه و 2 هم برمیگردی روزهای اول خیلی ذوق داشتی و خیلی با علاقه میرفتی ولی چند روزی هست وقتی میخوای بری دوست نداری بری که کشف کردم که بله چون جنابعالی از قوانین و امر و نهی اصلا خوشت نمیاد و چون اونجا بهت تذکر داده میشه و دیگه مثل بقیه جاها از قلدری و شلوغ کاری خبری نیست شما هم رضایت نداری ولی دختر گلم تو باید از حالا با مقررات آشنا بشی تا بعد ها تو مدرسه یا...جاهای دیگه دچار مشکل نشی ،از اوجایی که از 6 ماهگی تا مهر ماه امسال که مهد میرفتی مربیت مژگان جون بود و تو هم خیلی دوسش داری و اون هم همینطور و حالا که دیگه بزرگ شدی و باید کلاس نوپا بری قبول نمیکنی و فقط تو شیر خوار کنار مژگان جون میمونی و خانم مدیر میگه به مرور عادت میکنی ولی طفلک مژگان رو اذیت میکنی و بچه های کوچیک رو هم همینطور
عزیز دلم چند و قتی هست که بدجور خوراکت شده خیار شور و من اصلا راضی نیستم ولی طبق معمول بابا میگه بزار بخوره خوشبختانه به هوای خیارشور غذا رو هم خوب میخوری
از همه بدتر اینکه شدیدا و شدیدا به نوشابه علاقمندی و این علاقه هم با شرمندگی به بابا رفته چون بنده همیشه دوغ میخورم و بابا نوشابه و بسیار هم علاقمند که ازش خواستم به خاطر تو قید نوشابه رو بزنه قبول نکرد و گفت من از اول بچه گی خوردم چیزیم نشده بزار بخوره چند وقت پیش یه نفر(که اسمش رو نمیگم و میدونی که حرفاش مثل خنجر اذیتم میکنه ) بهم گفت رها اونقدر نوشابه خورده بیش فعال شده هرچند که بیش فعال کلمه بدی نیست ولی دوست ندارم این صفت رو برای شما بکار ببرم
گلم من اونقدر تو دوران بارداریم و شیردهیم مراعات حال تو رو میکردم ولی نمدونم که تو به کی رفتی خدا شاهده تو 9 ماه با اینکه خودم خیلی پفک دوست دارم ولی لب به پفک نزدم و تا 2 سالگی تو هم همینطور که از 2 سالگی دیگه اینور اونور دیدی و خوردی و شدی پفکی و چون من مخالفم همیشه قایمکی از من میخوری گلم من برا خودت میگم میگم بزار بزرگتر بشی بد و الا من خودم عاشق پفکم و دوست دارم بخورم ولی بخاطر تو نمیخورم ولی تو چی تا با کسی میری خوراکی بگیری میگی پفک بگیر بخورم مامانم نبینه ناراحت میشه و طبق معمول هم که بابا همیشه ساز مخالف بنده است تا باهاش میری بیرون اولین چیزی که میگیره پفکه وقتی من اعتراض بکنم میگه بچه است دلش میخواد نمیدونم چرا با من رفتنی دلش نمخواد البته میخواد ولی من توجیهش میکنم و میگم فروشی نیست
گلم جدیدا گاهی کلماتی میگی که ما میمونی از کجا میاری اونروز من آماده شدم که بریم خونه عزیز وقتی لباسم رو پوشیدم سریع گفتی بــــــــــه چه خوشگل شدی ،یا چند روز پیش به من میگی مامان تپل مپل شدیا
عزیزم خریدای عیدت رو خوشبختانه تموم کردم آخه چند وقت پیش با عمه مهری و عمو صمد (آخه عمو صمد میرفت خرید ) ومن رفتیم تهران و تو موندی پیش مامانی البته صبح رفتیم و شب برگشتیم و خدا رو شکر تو اذیت نکردی البته خیلی بیمعرفتی چون حسابی صفا کرده بودی و مامان بی مامان و با عمه حسابی خرید کردیم وای نمیدونی روزی چند بار اونارو پرو میکنی و میگی قشنگه نه تا اینکه دیروز همه رو جمع کردم و قایم کردم تا عید
علاقه شدید به عمو پورنگ پیدا کردی و دیگه ول کن هم نیستی سی دی ٤،٥،٦،٧ رو برات گرفتیم و روزی شونصد بار میبینی و سیر هم نمیشی در لابلای اینا هر از چند گاهی هم حوس میکنی تام و جری و میکی موس و پلنگ صورتی رو میبینی ولی در کل راضیم چون حداقل چند دقیقه استراحت میکنی و خوشبختانه با فاصله دور هم میشینی پای تلویزیون
هر وقت شکلات کسی بهت بده سریع پش بندش چایی میخوای آخه به من نمیکشیدی نمیشد آخه من هیچوقت نمیتونم شیرینی شکلات رو بدون چایی هزم کنم و همیشه ترجیح میدم با چایی بخورم ولی چای خوریت به بابا رفته چون من بزور روزی یه لیوان چایی بخورم ولی در عوض بابا حسابی چایی میخوره
عزیزم خیلی این پست طولامی شد بقیه جریانها در پستهای بعدی