تولد سه سالگی رنگین کمونی
سلام سلام صدتا سلام
خبر داریم خبر داریم
تولد تولدتولدت مبارک
بیا شمعها رو فوت کن
که صد سال زنده باشی
عزیز دلم امسال واسه تولد سه سالگیت نقشه های زیادی کشیده بودم ولی همشون نقش برآب شد قرار بود مثل پارسال در باغ تولدت برگزار بشه با این تفاوت که بعد از ظهر باشه و فقط خانومها و از اونجایی که روز جمعه هم دیگه راحت میشد همه بیان باغ ولی متاسفانه ١٠ روز مونده به تولد با خبر شدیم که همون روز مراسم سالگرد پدرشوهره عمه مهری رو برگزار میکنن و مراسم صبح بود و نهار هم داشتن خیلی ناراحت شدم و قرار شد مراسم رو پنجشنبه برگزار کنیم که عمه مهری سالگرد ازدواج دوستش دعوت بود و واسه همین قرار شد جمعه شب و خودمونی برگزار کنیم که خبر دار شدم صبح روز جمعه آزمون استخدام دارم این شد که بابا گفت دیگه قید شام رو بزن چون هم حسابی خسته میشی و هم استرس میگیری تو هم مثل بقیه یکبار تولد بگیر و من هم راضی شدم راست میگفت اونقدر اونروز خسته بودم که نگو از صبح ساعت ٧.٥آزمون تا ١١.٥بعد مسجد بعد نهار و آخر سر هم کارهای تزیین خونه که سرانجام هم یه بدبیاری نکته جالب اینه که حامد و سحر اومده بودن و طفلکی ها داشتن به من کمک میکردن و نمیدونم اصلا چرا من یه هو رفتم رو صندلی و سقوط آزاد روی میز و یه صندلی دیگه هم افتاد روم فقط خدا رحم کرد که شیشه میز نشکست والا...خلاصه چشمام سیاهی رفت و ...رها هم گریه گریه و مشغول زدن صندلیها،به خودم که اومدم دیدم روی پای چپم خیلی درد میکنه بلند شدم گفتم چیزی نیست و سریع به بچه ها گفتم ادامه بدیم ولی یکم بد فهمیدم که یه بلایی سرم اومده ولی صدام رو در نیاوردم و لنگ لنگان تا آخر مراسم دووم آوردم ولی بعد از رفتن مهمونها از شدت درد زدم زیر گریه و بابا زرده تخم مرغ مالید و بست و به زور مسکن هم خوابم نمیبرد از شدت درد بزور خوابیدم.فردا کلی دکتر و عکس و...یکی گفت ترکه یکی گفت ....آتل باید ببندی و سرانجام رفتیم پیش شکسته بند و گفت از دو جا در رفته و انداخت سر جاش ولی همچنان درد داشتم.
واما بشنویم از رها :عزیزم مثل اینکه رسمه بچه تو تولدش بد عنق بشه و شما هم نمونه ای از این بودی هر کاری میکردیم عکس بگیری نه که نه هر کاری کردیم برقصی نه که نه بابا خیلی ناراحت شد ولی من گفتم بزار راحت باشه و اذیتش نکنیم قبل از مراسم اصرار داشتی که کیک بخوری از یه گوشه بریدم و خوردی گفتم شاید راضی شوی اول مراسم گفتی کادوها رو باز کنیم گفتیم شاید اینطوری مشغول بشی ولی...خلاصه چند تا عکسی هم گرفتیم به زور و خواهش گرفتیم اشکال نداره عزیزم خوش باش ما هم به خوشی تو خوش هستیم
برای دیدن عکسها بیایین ادمه مطلب
نمونه ای از ممعانت از عکس گرفتن
و اما کادوها
کادوهای بابا
کادوی مامان
کادوی مامانی و عزیز و عمه مهری
کادوی کسرا
کادوی دایی حامد
دست همگی درد نکنه