خاطرات سالهای قبل2
سال 95
تو این سال رها خانم رو بعد از کلی تحقیقات در مدرسه شایستگان ثبت نام کردیم و از مهر ماه وارد کلاس اول شد معلم کلاس اول خانم درگاهی بود بسیار معلم جدی و منظبط و در عین حال مهربان اوایل سال خیلی اذیت میکردی از اونجاییکه شما همیشه تو مهد واسه خودت حکمرانی کرده بودی و کسی بهت چیزی نگفته بود نمیتونستی قوانین مدرسه رو قبول کنی و اصلا نمیتونستی سر جات بشینی مدتها طول کشید تا یاد گرفتی خانم درگاهی مدام شکایت میکرد که حواس بچه ها رو پرت میکنه یادمه یه بار تعریف میکرد :میگفت دیدم رها نیست اینور رها اونور رها دیدم زیر میز 🤭داره بند کفش یکی از بچه ها رو میبنده به میز خیلی شیطون بودی خیلی خانم درگاهی میگفت این انرژی ش زیاده ببریدش ورزش تخلیه بشه درحالیکه اون موقع همچنان کلاسهای شنا رو میرفتی دیدم کامل تخلیه نمیشه انرژی ات با خودم میبردم سالن ایپکچی اونجا من پیاده روی میکردم و تو با مربی تمرین دو میکردی خلاصه تخلیه انرژی بود واست .تو این سال با نازلی جون یکی از دوستای خانوادگیمون کلاس خصوصی نقاشی میرفتی جالبه اصلا علاقه نداشتی ولی من اصرار اونجا بیشتر باهاشون حرف و بازی میکردی تا تمرین البته خوب میکشیدی ولی نه با علاقه خلاصه هر طوری بود تمرین میکردی .دوست صمی ات هم تو مدرسه رونیکا رضایی شد.