رها و عروسی و تهران و...............
رها خانوم از اونجایی که ٢٠ اردیبهشت قرار بود بریم تهران عروسی پسر عمه نوید و نگین هفته گذشته حسابی مشغول تدارک واسه رفتن بودیم و از طرفی هم من دو تا امتحان داشتم واسه همین سرم خیلی شلوغ بود و بالاخره روز رفتن فرا رسید و بنده صبح رفتم آرایشگاه و ظهر حرکت کردیم مامانی و سحر هم با ما اومدن میخواستن برن کرج خونه عمه آذر (عمه من )و ما هم رفتیم اونجا اماده شدیم و بعد رفتیم تهران عروسی عزیزم خیلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی و مدام مشغول بازی با بچه ها بودی و حسابی همه رو مجذوب خودت کرده بودی دیگه از بزرگ و کوچیک همه با تو بازی میکردن دو روز اونجا بودیم و بعد یه شب هم رفتیم خونه خاله میترا و اونجا هم با سرمه بازی کردی و ما هم از دیدن سرمه جون لذت بردیم و آخر سر برگشتیم کرج و مامان و سحر رو هم برداشتیم و سمت خونه حرکت کردیم من تو این مسافرت خیلی از شما راضی بودم چون اصلا من رو اذیت نکردی قربونت برم دیروز هم که روز مادر بود اول رفتیم دیدن مامانی بعد مامان بزرگ بعد عزیزو آبا جون و شب هم دیدن حاج خانم و شما هم مدام در حال مداده مداده کردن بودی
قربونت برم که خدا با و جود تو به من لیاقت مادر شدن رو عطا کرد
از همین جا روز مادر رو به مادر عزیزتر از جانم که زندگیم رو مدیونش هستم
و
مادر شوهر عزیزو مهربانم
و
و کلیه مادران عزیز تبریک میگویم