بازم ما اومدیم
سلام سلام ما اومدیم
از همه دوستان عزیزم که تو این مدت غیبت جویای احوال بودن معذرت میخوام که منتظرتون گذاشتم
واما برا دخترم بگم از غیبتم عزیز دلم همونطوری که خودت میدونی تو این یک ماه اخیر اتفقات تلخ و شیرینی برامون افتاد که حسابی مشغول بودیم .نکته وار واست مینویسم تا بعدا نگی مامانم تنبل بود:
1- دوهفته عمه آذر اومد زنجان و دوره های عصرونه خانواده برپا شد و هر روز خونه یکی دعوت بودیم من بینوا از سر کار خسته و کوفته میرسیدم و تو رو آماده میکردم و میرفتم از اونجایی که مامانت بسیار حساسه و همیشه در هر حال و همه جا وظیفه خودش میدونه که جایی که دعوت شد حتما بره واسه همین جایی از قلم نیوفتاد .
2-عزیز دلم ارشد قبول شدم و مراحل ثبت نام و انتخاب واحد رو گذروندم و مونده کلاسا که ببینم چه خواهم کرد
3- آقاجون قلبش ناراحت شد و یک هفته بیمارستان خوابید و آخر سر هم آنژیو شد و فنر گذاشتن و خدا رو شکر الان بهتره و تو اون یک هفته به خدا فقط دو روز بیمارستان نرفتم اونم کلاس داشتم
4- 3 هفته ،هفته ای سه روز تا ساعت 5 میموندیم شرکت کلاس داشتیم و تو میرفتی خونه مامانی و با اون میرفتین مهمونی و من بینوا با سرویس میومدم مهمونی چه شودددددددددددددددد
5- عزیز یک هفته رفت مشهد زیارت امام رضا و یک روز آقاجون و آبا و امین مهمون ما بودن
6- دوبار هم رفتیم عروسی و حسابی به شما خوش گذشت
7- دوبار هم مولودی رفتیم
8- دوتا تولد داشتیم تولد عمه مهری و تولد بابا که حسابی تولد بازی کردی و مدام به بابا تبریک گفتی
9- عزیزم قرار بود از اول مهر برعکس بقیه بچه ها تو دیگه مهد نری و لیلا جون بیاد خونمون پیش شما که فعلا این قضیه کنسل شد و قرار شد مهر هم بری مهد و ببینیم تا آبان چه شود
10- چند روزی دندون درد داشتی که رفتیم دکتر و بـــــــــــــــــــــــله آقای دکتر عصب کشی انجام دادن و خیلی اذیت شدی و شدیم و هرسه گریون و گفتیم آقای دکتر رو دندونات ستاره کاشته و قرار شد دیگه موقع خواب شیر نخوری
حالا برم تا تو خوابی یکم از کارام انجام بدم تا بعد بای بای