15ماه گذشت
عزیز دلم الان امروز 15 ماهه شدی دقیقا 2 سال شد که با حضورت زندگی ما رو تغییر
دادی لحظه به لحظه برام دوست داشتنی بوده آغازش از روزی بود که از کلاس داشتم
برمیگشتم تنها بودم و توراه دیگه طاقت نیاوردم و رفتم بی بی چک گرفتم و دیگه نمیدونم
تا خونه چطور رانندگی کردم خونه که رسیدم سریع تست کردم و دیدم بله مثبته دیگه تو
پوست خودم نمیگنجیدم و بابا هم رفته بود استخر و گوشیش خاموش بود سریع به مامانی
خبر دادم و بعد به عزیز و به محض اینکه بابا اومد وقتی خبر دادم خیلی خونسرد گفت من
میدونستم ........
از شب یلدا که رفتم سونو و حضورت رو دکتر تایید کرد و اشکهای من شروع به جریان شد.
از روزهایی که تحمل خوردن چیزی نداشتم و رایحه هر چیز اذیتم میکرد و مدام
در wc بودم مدام ماسک به دهن و چیزی جز سیب خوراکی من نبود تا 4 ماه
از روزی که صدای قلب کوچولوتو شنیدم و شکر گزار خداوند
از روزی که جنسیت برام معلوم شد و موقع برگشت یه پیرهن خوشگل برا دخترم خریدم
از روزی که تکون خوردن دخملم شروع شد و من با هر تکون قند تو دلم آب میشد
از وقتیکه خریدها رو با مامانی شروع کردیم و لذت من دو چندان میشد
از روز تولد حضرت زهرا (روز مادر)که مامانی سیسمونی رو آورد و کلی شادی وارد کلبه ما شد
ازنیمه شب 14 تیر که یک ماه زودتر پارگی کیسه آب و تولد قشنگترین گل زندگییم به این دنیا
از روز اول تولد که تو تو دستگاه بودی و من فقط فیلمتو دیدم و خیلی غصه خوردم
از روز دوم تولد که وقتی اومدم و شکل ماه تو رو دیدم آرامش گرفتم
از روز سوم تولد که اولین بار عزیز دلم رو تو آغوش گرفتم و بهترین لحظه زندگیم رقم خورد .
از روز چهارم که مرخص شدیم و اومدیم خونه
از ماهگردهات که هر ماه پر بود از خاطرات قشنگ قشنگ
از روز تولدت که مصادف شد با تولد امام حسین
ادامه مطلب را ببینید
و حالا که 15 ماهه شدی و عزیز دل من دخترم تقریبا دیگه همه رو به اسم شناختی و هرکی
رو میپرسیم سریع با اون انگشت اشاره کوچولوت نشون میدی و هر کاری که من انجام میدم
مثل من شما هم شروع میکنی با تلفن که صحبت میکنم گوشی دیگه رو برمیداری یا با بابا یا
ستر(خاله سحر) صحبت میکنی و جالبه چون من راه میرم صحبت میکنم تو هم سیم بیچاره
گوشی رو میکشی و صحبت میکنی و هرچی رو نمیدونی میگی (چیه) خیلی ناز میگی میری
بالای بلندی و یک دو سه میگی که بپری (یه دو ده) وقتی صدای آهنگ مشنوی سریع شروع
به نانای میکنی و خودتم میخونی نانای نانای نای همینکه میخوام پوشاکت رو عوض کنم
شروع به فوت کردن میکنی که یعنی من فوتت بکنم وقتی میبینم کتابچه حیوانات رو کاملا
حفظ شدی هر حیوونی رو میپرسم سریع تو کتاب نشونش میدی من دیگه ذوق مرگ میشم
قربونت برم من که لحظه لحظه با تو بودن لذتی برام داره هر چقدر بگم بازم کمه فقط باید
شکر گزار خداوند باشم که نعمتی مثل تو برام هدیه داده و زندگی من رو زیباتر کرده .
دوست دارم خیلی زیاد