حکایات جدید
دختر عزیزم شیرین زبونم اینروزا که در آستانه 19 ماهگی هستی حسابی دلبری میکنی
دیگه همه چی رو خوب میشناسی میوه های زمستونی رو کاملا شناختی رنگها رو تقریبا
و هنوز کامل نشده و داریم تمرین میکنیم شمارش اعدا از 1 تا 6 ادامه پیدا کرده (یه
دوووووووو سی ناهار پن ) جالب انگشتای دستت رو میشماری و خودت هم لذت میبری
عاشق لباسهات شدی و کسی جرات داره بگه مال منه که جیغت میره هوا و میگی
نههههههههههههههههههه راستی از روابطت با آبا جون بگم که حسابی اوضاع حسنه
شده و خدا رو شکر مدام گوشی تلفن رو برمیداری یا با سحر یا با آبا صحبت میکنی وقتی
هم عزیز جون زنگ میزنه میگی آبا یعنی گوشی رو بده به آبا جون خیلی خوشحالم که
رفیق شدید نازگلم به احتمال قوی دیگه سر کار نرم البته این هفته مشخص میشه
خیلی بی عدالتی دیدیم و سکوت کردیم دیگه صبرمون سر اومده ولی از اینکه کنار
تو باشم خوشحالم تا ببینیم خواست خدا چی میشه فعلا که یک هفته است که کنار
هم هستیم و حالشو میبریم .