دوری خانومی از مهد
سلام دختر عزیزم ببخش که بازم کمتر سر به وبت میزنم و خاطراتت رو برات نمینویسم آخه
خانوم گل تو خونه من خیلی کم پای سیستم مینشینم چون شما نمیزاری حتی یک لحظه
هم با سیستم کار بکنم دیروز برا اولین بار خودت وبلاگت رو دیدی و چه ذوقی میکردی اگه
با من همکاری کنی خوب پیش میریم از اونجایی که این هفته هم مرخصی اجباری هستم
(البته به هیچ وجه خیال بازگشت ندارم ولی مدیر عامل قبول نمیکنه و میگه فعلا برات
مرخصی رد میکنم تا بعد ) یه خورده روال کار از دستم در اومده و همه چیزم در هم و برهم
شده همینطور برنامه شما که امیدوارم هر دو مون زود به این وضعیت عادت بکنیم صبحها
حسابی میخوابی تا 10 یا 5/10 که از این بابت خیلیخوشحالم و از طرفی خواب میان وعدت
قطع شده (عادت داشتی بین ساعات 12 یا 1 بخوابی ) بعد از ظهرها کمتر میخوابی و شب
هم به زور جنگ و دعوا میخوابی از طرفی هم تو خونه حسابی حوصله ات سر میره و
مدام ددر ددر میکنی هنوز عادت به خونه موندن نکردی مدیر مهدتون هم دست بر دار
نیست و میگه هر طور شده بیارش و قرار شده تا عید گه گاهی یکی دو ساعتی ببرمت تا
حسابی خوش باشی وقتی میری خیلی کیف میکنی و همه مربی ها هم خوشحال میشن
آخه وقتی مژگان جون شنید که قرار دیگه نری گریه میکرد که من نمیتونم بدون رها بیام
مهد طاقت نمیارم اولین بار که بعد از یک هفته رفتیم چه خبر بود تو مهد جشن گرفته
بودن که رها اومده و شما هم کیف میکردی اول دویدی کلاس رادین و بغلش کردی بخدا
رها اونجا اشک تو چشام حلقه زد مدیر میگفت با احساسات بچه بازی نکن بزار بیاد مهد
ولی من بیشتر بخاطر تو موندم خونه حالا تو بری مهد این رسمشه ولی مژگان جون
خواهش کرد به خاطر اون هم که شده حداقل یه روز در میون بریم بهش سر بزنیم و و از
طرفی برا من هم بد نمیشه میرم و به کارهام میرسم البته هفته ای یکی دو روز
گل مامان از اینکه بیشتر کنار تو هستم دارم لذت میبرم امیدوارم تو هم لذت ببری روزهای
خوبی رو کنار هم سپری کنیم فرصتی خوبی بهمون دست داده پس از دست نمیدیم .
ان شااله..........
به زودی با عکسهای جدید برمیگردم قول میدم