رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

دوری خانومی از مهد

1390/11/12 0:50
نویسنده : Raha:)
721 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر عزیزم ببخش که بازم کمتر سر به وبت میزنم و خاطراتت رو برات نمینویسم  آخه

 خانوم گل تو خونه من خیلی کم پای سیستم مینشینم چون شما نمیزاری حتی یک لحظه

 هم با سیستم کار بکنم دیروز برا اولین بار خودت وبلاگت رو دیدی و چه ذوقی میکردی اگه

 با من همکاری کنی خوب پیش میریم از اونجایی که این هفته هم مرخصی اجباری هستم

(البته به هیچ وجه خیال بازگشت ندارم ولی مدیر عامل قبول نمیکنه و میگه فعلا برات

مرخصی رد میکنم تا بعد ) یه خورده روال کار از دستم در اومده و همه چیزم در هم و برهم

 شده همینطور برنامه شما که امیدوارم هر دو مون زود به این وضعیت عادت بکنیم صبحها

حسابی میخوابی تا 10 یا 5/10 که از این بابت خیلیخوشحالم و از طرفی خواب میان وعدت

قطع شده (عادت داشتی بین ساعات 12 یا 1 بخوابی ) بعد از ظهرها کمتر میخوابی و شب

  هم به زور جنگ و دعوا میخوابی از طرفی هم تو خونه حسابی حوصله ات سر میره و

 مدام  ددر ددر میکنی هنوز عادت به خونه موندن  نکردی  مدیر مهدتون هم دست بر دار

نیست و میگه هر طور شده بیارش و قرار شده تا عید گه گاهی یکی دو ساعتی ببرمت تا

حسابی خوش باشی وقتی میری خیلی کیف میکنی و همه مربی ها  هم خوشحال میشن

 آخه وقتی مژگان جون شنید که قرار دیگه نری گریه میکرد که من نمیتونم بدون رها بیام

 مهد  طاقت نمیارم  اولین بار که بعد از یک هفته رفتیم  چه خبر بود تو مهد جشن گرفته

 بودن که رها اومده و شما هم کیف میکردی اول دویدی  کلاس رادین و بغلش کردی بخدا

 رها اونجا اشک تو چشام حلقه زد مدیر میگفت با احساسات بچه بازی نکن بزار بیاد مهد 

 ولی  من بیشتر بخاطر تو موندم خونه حالا تو بری مهد این رسمشه ولی مژگان جون

خواهش کرد به خاطر اون هم که شده حداقل یه روز در میون بریم بهش سر بزنیم  و و از

 طرفی برا من هم بد نمیشه میرم و به کارهام میرسم  البته هفته ای یکی دو روز

 

گل مامان از اینکه بیشتر کنار تو هستم دارم لذت میبرم امیدوارم تو هم لذت ببری روزهای

 خوبی رو کنار هم سپری کنیم فرصتی خوبی بهمون دست داده پس از دست نمیدیم .

ان شااله..........

به زودی با عکسهای جدید برمیگردم قول میدم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ملینا
12 بهمن 90 8:24
سمیه جان سلام ما هم دلمون واسه تو و دخمل نازت تنگ شده.از بودن در کنار دخترت نهایت استفاده رو ببر و خوش بگذرون .کارت رو هم هر چی به صلاحت باشه .من که از خدامه تو تا جایی که جا داره برگردی و دوباره پیش هم باشیم و بقیه هم به قول معروف بمونن سوزان سوزان.خیلی دوستتون دارم .رها جونو ببوسس
نانی
12 بهمن 90 9:08
سلام سمیه جان ایشااله همیشه در کنار دخمل نازت و البته همسر عزیزت شاد و خوش باشین. رها گلی رو ببوس
مامان پریسا
12 بهمن 90 10:29
اگر بعد از ظهرها از خونه ببریدش بیرون یا کلا فعالیتش زیاد باشه تا انرژی بچه تخلیه بشه ،شب راحت میخوابه
مامان آرتین
12 بهمن 90 11:26
دخملمون اینقدر شیرینه که همه تو مهد دلشون براش تنگ میشه. منتطر عکسات هستیم.
مامان آرتین
12 بهمن 90 12:32
براش تنگ میشه ولی زیاد وابسطه هم نشید شاید شما دوباره بری سرکار اون وقت دوری چندساعته براتون خیلی سخت میشه بخصوص شما چون رها جون رادین جونو مژگان جون داره
مامان پرنسس
12 بهمن 90 13:20
برات خوشحالم چون توي زندگيت تك بعدي عمل نكردي و همه ي ارزوهات فداي يك كار خاص نكردي. الان دانشجويي و انشاله مدرك مي گيري. دخترت داري و مامان با مسئوليتي هستي و اطرافياني كه خيلي دوست دارن. مهمترين مسئله اين كه از عهد همه مسوليت هايت خوب بر مي آيي و برايت ارزوي موفقيت روز افزون دارم
مامان ماهان
12 بهمن 90 15:26
سلام عزیزم ای جونم چقدر مهد کودک رو دوست داره رفته مهد کودک آینقدر دلبری کرده که حسابی همه عاشقش شده معلومه دیگه همه دلشون براش تنگ میشه رها جونم دوووووووووووووووست دارم
مامان علی
12 بهمن 90 16:04
عزیزم رهای خونه نشینه من! قربونت برم که وبتم می شناسی خالههههههه. چقدر حالا اهالی مهد دلشون واسه فندق تنگیده
ثمین
12 بهمن 90 18:45
سلام! ماشاله! زنده باشه. عزیز یه خواهش! میشه لطف کنی منو با اسم سایتم یعنی "ژورنال دنیای نفیــــــــــس" لینک کنی؟ ببخشید.
ثمین
13 بهمن 90 12:46
سلام اومدم ازتون دعوت کنم از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیــــــــــس دیدن کنید!
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
15 بهمن 90 7:51
سلام سمیه جون.خوبی خانمی؟چه کردی؟تصمیم گرفتی تو خونه باشی؟! امیدوارم هر تصمیمی که گرفتی به خیر و صلاح خودت و رها جون و همسری باشه و همیشه شاد باشین.
مادر کوثر و علی
15 بهمن 90 8:12
امیدوارم همیشه با خوشی و شادی در کنار هم باشین
مادر کوثر و علی
15 بهمن 90 8:13
سلام عزیزم پست ثابت وبلاگمو خوندی؟ حتما بخونش. ضرر نمیکنی.مطمئنم خوشت میاد راستی پست جدید گذاشتم، از نمایشگاه اسباب بازی. نظر یادت نره ها. مرسی
مامان نیایش
15 بهمن 90 16:26
سلام خانمی حسابی مادر و دختر کنار هم کیف میکنبد دیگه خیلی خوبه واقعا لذت ببرید
نوشين
16 بهمن 90 1:22
سلام عزيزم... چرا كارتو ول كردي... برا رها؟... اگه براي فندقه كه فكر كنم بهتره اين كارو نكني... اخه فكر ميكنم بچه ها بيشتر دوس دارن مامانشون كارمند باشه تا خونه دار... ولي ايشالا هر چي صلاحه همون بشه...
مامان سانای
16 بهمن 90 14:32
عزیزم اگه قراره سر کار نری همون بهتر که رها جون خونه بمونه جون فعلا کوچولوه که بره مهد یه جوری سرگرمش کن خودت آموزش بده اولش مشکله بعد عادت می کنید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد