بازم ما غیبتمون طولانی شد
سلام سلام صدتا سلام به همه دوست جونایی که تو این مدت نگرانمون شدن و جویای احوال ممنون از همتون عزیزان دوست داریم (من و رها )و سر فرصت به تک تکتون سر میزنیم .
و اما دلایل غیبت :
1- بلا از همه دور باشه بنده آنفولانزا گرفتم و به مدت 10 روز در رختخواب بودم تا به حال اینطور مریض نشده بودم نای راه رفتن نداشتم بدن درد شدید و تب و لرز و سر درد و سر گیجه
2- جالب اینجاست که از طرفی هم امتحانات شروع شد و با همین وضع بد باید درس هم میخوندم
3- با همه مراقبتهایی که انجام دادیم که رها خانم مریض نشه ولی متاسفانه اون هم گرفت ولی سریع باباش برد دکتر (جالب این رو هم بگم خانم دکتر لحظه اول با دیدن رها و باباش چنان برافروخته پرسیده بوده پس مامان این کجاست ......؟که وقتی فهمیده بود مریضم گفته بود میگن آخه اون حساس تر از این حرفاس که رها رو با شما بفرسته تنها ) خلاصه خوشبختانه دکتر گفته بود خوب وقتی آوردین و اول بیماری و قربونش برم دخترم خیلی از من مقاوم تر بود و سریع بیماری رو از پا در آورد ولی من همچنان با بیماری درگیر بودم
4- از بخت بد ما مامانم که به ما میرسید و غذا برامون میفرستاد هم مریض شد حالا جالبه من نرفتم خونه اونا بخوابم چون گفتم اونا هم مریض میشن و موقع امتحانات سحره و گناه داره ولی مامان دو روزه خوب شد فقط من بینوا بیماریم طول کشید و دوباره دیدم خوب نمیشم رفتم دکتر و بعد از بهبودی کامل من نوبت به محمود رسید و اون هم مریض شد و تازه میگفت الان میفهمم تو چقدر حالت بد بوده من با این مقامومت بدنم کم میارم در مقابل بیماری ببین تو چی کشیدی ؟؟؟هیچی فقط 3 کیلو لاغر شدم
5- از اون جالبتر اینکه عمه آذر و بچه ها از کرج اومدن و من تقریبا روزهای آخر بیماریم بود ولی باز اوضام خوب نبود و شرمندشون شدم و نتونستم دعوتشون بکنم و خودم هم رفتم خونه مامانی و اونجا هم من مدام در حال استراخت بودم ولی بعد از تعطیلات بچه ها رفتن و عمه هم 10 روزی رو موند و خوشبختانه من هم تونستم یه روز دعوتش کردم
6- عمه هر جا میرفت یه مهمونی ردیف میکرد و بقیه هم دنبالش من بینوا هم با درس و امتحان به زور چند جا که واجب بود رفتم و یه روز هم این مهمونی خونه مامانم برگزار شد.
ولی حالا همه چی خدا رو شکر تموم شده حتما با پستهای جدید و با حال میام