رها و مموش
دخمل گلم مموش اسم گربه احسان (همکار من ،پسر دوست مامانی ،داداش خاله مژگانه )هفته پیش دست احسان تو شرکت شکست و خلاصه احسان رفت یک ماه مرخصی و رفته بودیم عیادتش که شما موقع خداحافظی گیر دادی که بمونیم و مموش و ببینیم آخه قبلا هم با مموش بازی کرده بودی خلاصه همکارا رفتن و ما موندیم و کلی با مموش بازی کردیم خیلی گربه نازیه اونقدر هم احسان بهش میرسه آدم خوشش میاد بوی شامپو میده و موهاش اونقدر تمیزه که آدم دوست داره نوازشش بکنه احسان بهت گفت رها مموش عاشقه بند و کاموا و... و تو هم سوژه ای پیدا کردی و شروع کردی به بند بازی با مموش و اونم میدونست تو اهل بازی هستی و مدام با تو بازی میکرد .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی