رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

در و دل با دخترم

1390/7/6 13:42
نویسنده : Raha:)
666 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دختر گلم خیلی دلم گرفته امروز اومدم اینجا تا باهات حرف بزنم تا کمی دلم باز بشه اول یه خبر خوش بدم چند روز پیش مروارید پنجم هم  در اومد و احتمال میدم مریضیت بخاطر همون بود و خوشحالم که حالت خوب شد عزیزم آخه قشنگم وقتی تو مریض میشی من ضربه روحی بدی میبینم چون از طرفی میبینم تو ناراحتی اذیت میشم و از طرف دیگه زخم زبونهای بابا و خانوادش دیوونم میکنه اصلا دوست ندارم که اینا رو بنویسم ولی خیلی دلم شکسته بابا خیلی حساسه وقتی اتفاقی برای تو میوفته دنبال مقصر میگرده و همیشه طبق معمول من مقصرم ،خانوادشم که بدتر از اون به غیر از عزیز جون ،آخه من نمیدونم کدوم مادر دلش میاد با دست خودش کاری بکنه که بچه اش مریض بشه دخترم نمیخوام منت بزارم ولی بخدا من دیگه از جونم مایه میزارم خدا شاهده صبح ساعت 6 بیدار میشم غذای شما و  نهارخودمون رو آماده میکنم بعد ساک مهد شما رو ردیف میکنم غذا (صبحانه یا نهار) میان وعده ،نهار و.........  سر کار که هستم سه بار میام پیشت هربار که خیابون رد میشم چنان غرق فکرم که با بوق ماشینا بخودم میام خونه که میرسم قبل از خودم غذای شما و شما رو میخوابونم و بعد تند تند کارهای خونه خدا شاهده هر روز نهار و شام براهه حتی خانومهای خانه دار گاهی فرصت نمیکنن و حاضری میخورن ولی ما همیشه غذای خونگی هر روز هم خدا رو شکر کارهای جانبی هست من هم که از مامانی به ارث بردم دائم در کار کردن هستم و هیچ چیز آماده ای نمیگیرم و مدام در حال پر کردن فریزر هستم  حتی وقت تماشای تلویزیون هم بیکار نمیشینم حتما مشغول یا پاک کردن چیزی هستم یا خورد کردن یا............تنها کاری که از کسی کمک میگیرم تو نظافت منزله اون هم ماهی یکبار لیلا جون میاد والا تو یک ماه خودم چندین بار اینکار رو انجام میدم ولی چون مشکل کمر درد دارم خیلی نمیتونم همه رو با هم انجام بدم واسه این لیلا جون میاد وامان از روزی که دانشگاه هم کلاس داشته باشم ( هفته ای دو روز ) که دیگه وا ویلاست جنازم میاد خونه ولی بخاطر شما از خستگی خبری نیست تا تو بازی کنی و بخوابی و اونوقته که دیگه نا ندارم حتی برم سر جام بخوابم و بیخیال شام هم میشم  بزور کارام رو انجام میدم و آشپزخونه ای که توسط تو و بابایی داره منفجر میشه مرتب میکنم و خونه و اتاق هم همینطور تو وبابایی  وقتی بازی که میکنین عادت دارین تمام کمد اسباب بازیها رو بیارین پایین و  از جمع کردن هم خبری نیست از اول خودم بابا رو بد عادت کردم هر کاری رو خودم انجام دادم و اون طفلک دیگه یاد نگرفته حتی اگه من جلوش غذا نزارم گشنه هم باشه چیزی نمیخوره .......... خلاصه میرم ساعت 1 مثلا بخوابم هر یک ساعت شما شیر میخوری و من هم بیدارم. خدا شاهده شکایتی ندارم ولی فقط دلم میشکنه کسی حرفی میزنه ناراحت میشم خودم به اندازه کافی از اینکه تو رو کم میبینم  عذاب میکشم دیگه به خدا حوصله حرف و حدیث مردم رو ندارم خبلی دلم شکسته خیلی  خیلی خیلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان آريا
6 مهر 90 13:48
اول بگم كه دختر خيلي خيلي نازي داري خدا برات حفظش كنه عزيزم حق باتوئه به نظر منم هيچ كس بهتر از يك مادر نمي تونه به بچش برسه دلسوز تر از مادر براي بچه كسي نيست حتي در بعضي مواقع پدر هم به پاي مادر نمي رسه پس تو كه مي دوني براي دخملت كم نمي زاري كافيه به حرف ديگرون گوش نده كه هميشه از اين حرفها هست فقط شوهرتو متوجه اين قضيه بكن كه تو هيچ وقت بد بچتو نمي خواي مطمئن باش درست مي شه اولشه هميشه اطرافيان روي بچه كوچيك حساسن
مامان محیا
6 مهر 90 14:28
عزیزم غصه نخور منم مثل شمام...خودمو زدم به بیخیالی...بعضی از راه حل ها دست خودته...من واسه اینکه حداقل شبا راحت بخوابم 14 ماهگی محیا از شر گرفتمش..هم واسه خودش خوب شد و هم من...فکر میکردم منتم کنن اما خودشون دیدن که واسه بچه هم خوب شد و شیرم به دردش نمیخورد...حل میشه عزیزم..
مادر کوثر
6 مهر 90 21:47
سلام عزیزدلم عیدت مبارررررررررک روزت مبارک
نازنین نرگس نفس مامان
7 مهر 90 2:59
رهاجون روزت مبارک
نازنین نرگس نفس مامان
7 مهر 90 2:59
عزیزم مطمئن باش یه مامان خوب و مهربون هستی و با این کارها که شما نوشتی بهترین مامان
مامان زهرا نازنازی
7 مهر 90 4:34
__█████____████ ___████__████_███ __███____████__███ __███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█ ________█ _______█ روزت مبارک عزیزم
نسیم
7 مهر 90 10:02
عزیزدلم ناراحت نباش که ما طاقت دیدن ناراحتی شمارو نداریم گلم بابا خیریه رو برای ما درست کردن تا غذاهای خونگی به شوشوهامون بدیم دیگهگلم منم مثل خودت هستم هی بابارضا ریختو پاش میکنه من جمع میکنم مدامم میگه چرا خونه نامرتبه: بابا بی خیال دنیا 2روزه فقط خوش باش وبا رهاجون حال کن
مامان ماهان
9 مهر 90 9:51
دوست جونم غصه نخور باباجی ماهان همینطوریه پس تنها نیستی الهی رها جونم وقتی که بزرگ شد قدر این مامان خوب و فداکارو بدونه بوسسسسسسسسسس
مامان ماني
9 مهر 90 23:02
خيلي خيلي متن شما احساسات من رو تحت تاثير قرار داد .... مي دونيد من كاملاً شما رو درك مي كنم .... مسئوليت بسيار سختيه .... باباي ماني هم گاهي اوقات همينطوري ميشه از اشك و گريه ماني مي ترسه و همش دنبال دليل مي گرده و من هم كم مي آرم .... اميدوارم دختر گلت بزرگ بشه و كمك حال ماماني بشه و بابايش هم قدر اين مادر مهربون و زحمت كشو بدونه ..... من هم از حالا قصه ي سه ماه ديگه اي كه بايد سر كار برم رو دارم ..... موفق باشي عزيزم ....
مهرناز مامان امین حسین
10 مهر 90 12:07
سلام سمیه جون خودت رو زیاد ناراحت نکن اکثر خانمهای شاغل مثل شما هم هستند منهم دست کمی از شما ندارم و همیشه در بدو بدو هستیم حالا شما یه مزیت دیگه ای دارید میتونید وسط وقت اداری به رها جون سر بزنید ولی من به علت اینکه محل کارم با منزل 45 دقیقه راهست نمیتونم برم ولی باید هر لحظه خدا رو شکر کنیم که شما هم دقیقا این مورد رو اشاره کردید
مامانی کسرا
10 مهر 90 17:59
نگرانتون شدم خود کشی راههای دیگه ای هم داره که خیلی راحت تره... واقعا همه این کارا رو می کنی؟؟؟
مامان پرنسس
11 مهر 90 9:58
چقدر زندگيمون بهم شبيه عزيزم - من هم كارمندم و تازه از پروزه فوق ليسانسم دفاع كردم - من هم مثل شما هر وعده غذايي....- اما فقط چند لحظه طول مي كشه تا زخمي بر دلمون بزنن آما اثرش سالها گاهي تا آخر عمر باقي مي ماند راه حلي پيدا كردي به من هم بگو
مریم که دوست داره
12 مهر 90 9:26
رها جونم نمیدونم چی بگم آخه با خوندن دردودل مامانی دلم یه جورایی شکست فقط میتونم بگم که قدر مامان خوبتو بدون و امیدوارم که زود زود بزرگ شی و روی همه رو کم کنی با این مامان گلی که داری......


مرسی خاله مریم ممنون عزیز دلم که مامان رو درک میکنی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد