اولین جمله
سلام دختر نازم خواستم علت اینکه کمتر عکس میندازم رو برات بگم عزیزم کوچولو که بودی مینشوندمت و عکست رو میگرفتم ولی الان تا میخوام عکس بندازم مگه میزاری اونقدر حرکت میکنی که نمیشه عکس بگیرم و پشیمون میشم و از بیشتر حرکات بامزه ای که انجام میدی فیلم میگیرم البته قایمکی چون اگه دوربین رو ببینی نمیزاری جدیدا که بدل کار هم شدی چنان کارهایی میکنی که من وحشت میکنم از تختت میری بالا از مبل میری بالا روی میز میری میشینی و جالبه یک دو سه هم میگی (سه دو سه)اولین جمله ای که ساختی : من داشتم با بابا صحبت میکردم تو هم میخواستی با بابا تلفنی صحبت کنی ولی بابا قطع کرد ومن گوشی رو دادم به تو که سریع گفتی :ماما بابا نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و مدام تکرار میکردی که من متوجه بشم بابا پشت خط نیست که یعنی مامان بابا نیست صحبت بکنه قربون جمله سازیت بشم اسم لیلا جون رو هم یاد گرفتی البته خودش کلی باهات تمرین کرده و میگی لی لا نسرین جون رو هم گاهی نسی صدا میکنی گاهی وقتا سلام هم میگی البته خیلی کم ســــام به عمه هم میگی ممه همه کس رو هم میشناسی توی هر جمع باشیم هر کسی رو بپرسیم با انگشتت نشون میدی تو مهد هم همینطوره اونروز مژگان جون میگفت همه مربی ها رو میشناسی و اگه اسمشون رو بگن با انگشت نشونشون میدی تقریبا حیوونای اهلی رو هم یاد گرفتی و با شنیدن اسمشون یا عکسشون رو نشون میدی یا از اسباب بازی ها شکلشون رو رها تنها چیزی که خیلی اذیت میکنه اینکه یک لحظه هم نمیشینی و دائما در حال راه رفتنی آخه گلم خسته نمیشی موقع غذا خوردن در حد اینکه سه قاشق بخوری میشینی ولی بلافاصله بلند میشی آخه عزیزم اینقدر که تو فعالیت میکنی خسته نمیشـــــی