روزهای پر تلاش
سلام دختر نازم منتظر بودم امتحاناتم تموم بشه تفریح کنیم که نشد و چند روز مشغول تدارک
جشن بودیم ولی بعد که جشن تموم شد چون عمه آذر (عمه من به همراه نرگس جون عروسش
و هورمزد جون نوه اش و حدیث جون دخترش )که برای جشن اومده بودن مهمون ما هستن و
بابای هورمزد هم (عمو هادی )جمعه اومده و حسابی با اونها مشغول گردش هستیم یه روز باغ
یه روز پارک از طرفی هم دایی باباجون (دایی حبیب ) به همراه خانواده از آلمان اومدن و بخاطر
همین طرف خانواده باباجون هم مدام مهمونی میدن ما هم این وسط در مهمونیهای اونها هم شرکت
میکنیم چون باید دل همه رو بدست بیاریم و از خودمون مایه بزاریم به تو که حسابی خوش میگذره
و کیف میکنی دیروز هم با نرگس جون شما و هورمزد رو بردیم کلبه شادی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی