رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

تعطیلات عید فطر

1390/6/13 10:30
نویسنده : Raha:)
759 بازدید
اشتراک گذاری

 

دلبرم سلام گلم سلام بازم مامانی اومده تا از شیرین کاریهات بگه برات:

تعطیلات رو قرار بود اول بریم شمال که بدلیل جا زدن همسفرانمون کنسل شد و تصمیم گرفتیم که بریم تهران دیدن سرمه و اونجا هم بدلیل عدم استقبال خاله میترا کنسل شد بدینترتیب مجبور شدیم که تعطیلات رو خونه بمونیم و استراحت بکنیم

 

روز اول که عید بود صبح که بیدار شدیم و رفتیم عید دیدنی اول خونه مامان پری بعد خونه مامان بزرگ که اونجا شما کیف میکردی آخه خونه مادر بزرگ قدیمیه و دالان های بزرگی داره و میدویدی تو دالانها و میخندیدی و نمیخواستی بیای توی ساختمون و دوست داشتی حیاط بازی کنی خیلی وقت بود خونه مامان بزرگ نرفته بودیم تقریبا از اول ماه رمضون آخه روزهای دیگه همیشه اونجا میشیم خلاصه از اونجا رفتیم خونه مامان بتی و اونجا هم با آقاجون تو کوچه و حیاط بازی میکردی خیلی خوشت میومد بعد عمه و نوید و نگین و عمو هم اومدن و کلی با بچه ها بازی کردی نهار رو اونجا بودیم و بعد دوباره رفتیم مهمونی خونه عمه من (نو عید پسر عمه ام بود )کلی شلوغ کاری کردی و همه میوه ها رو بهم ریختی آخر سر که دیدم دیگه داری خرابکاری میکنی به مامانی گفتم پاشو بریم خونه و اومدیم خونه مامانی و تا 12 شب اونجا بودیم چون بابا باغ بود بعد اومدیم خونه

روز دوم نزدیکای ظهر 11 بود بیدار شدیم و بعد رفتیم خونه حاج خانم تا یه سری بهش بزنیم و بابا رفت باغ کار داشت ما نهار خوردیم و بعد از ظهر چون قرار بود برم مجلس انعام شما رو بردم خونه مامان پری پیش خاله سحر موندی و من رفتم وقتی برگشتم آماده شدیم چون قرار بود همگی بریم باغ مامانی غذا درست کرده بود و رفتیم قرار بود شب هم بمونیم تو باغ با دیدن بابا کلی ذوق کردی و بازی و شلوغ کاری تا شب که آخر سر خسته شدی و خوابیدی

روز سوم صبح که چشماتو باز کردی با تعجب اطراف رو نگاه میکردی که اینجا کجاست که یهو یادت افتاد و با دیدن دایی و خاله و مامانی و بابایی نمیدونستی چیکار کنی ذوق میکردی و از اول صبح شروع به شیطنت کردی ........ما هم بدنبال تو غروب مامان بتی و بقیه ( خانواده خاله بابا) اومدن و گفتن که قراره یکی از فامیلهای بابا (پسر عموی آقاجون ) هم بیان باغ و اومدن و خیلی خوش گذشت تو اونقدر شلوغ کردی که  بین مهمونها یه خانم پیری بود (زنعموی آقاجون)آخر سر کلافه شد و گفت این بچه را ببندید به جایی تا اینقدر شلوغ نکنه مامانی خوب پیر بود و تحمل انرژی شما رو نداشت قربونت برم آخه بچه تو خونه شلوغ نکنه .........مهمونی شلوغ نکنه................بیرون تو هوای آزاد هم نمیزارن بچه ام خودشو تخلیه کنه بیخیال راحت باش گل من و کیف بکن باغ خودمونه هرکی اذیت میشه نیاد مختاره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 توجه توجه  عکسها در ادامه مطلب قرار  دارند:

 

اجازه دست بزنم به آب

چه کیفی داره آخ جون

بچه ها منم بازی

بنشین به لب جوی و گذر عمر ببین

حالا ببین رهای تگری تو کلمن چه مزه ای داره؟

مامان جون من کی اجازه دارم چاکلز بخورم ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان زهرا نازنازی
12 شهریور 90 13:10
mamani helena
12 شهریور 90 14:43
salam azizam mashala che dokhtare nazi dari .key mishe helenaye manam bozorg beshe dost dashti be ma ham sar bezan
نانی
12 شهریور 90 16:11
ممنون از حضورت عزیزم. تلگراف دارین
سارا-سبا
13 شهریور 90 9:52
ايشالا هميشه در كنار هم شاد باشين. منتظر عكس هاي قشنگتون هستيم
مامان آريا
13 شهریور 90 10:39
قربونش برم من همه عكسات خوشگلن حسابي هم كه خوش گذروندي يه ليوان هم از رهاي تگري از و كلمن هم به ما بدين خوب
نانی
13 شهریور 90 11:06
نظر خصوصی داری
خاله زهرا
13 شهریور 90 11:43
ســـــــــــــــلام ______________ ووووووووووووووووی چقدر این کوشولو ناسههههههههههههه_______ خیلی جیگرهههههه___________[بوسه] حتما برا این خوشگله اسپند دود کنین___________ خیلی دوسش دالمممممممم________ فدات شم عزیز دلم اینقدر هول شدم یادم رفت بگم چطوری؟خوبی؟ خب خدارو شکر منم خاله ی نگارم خوشحال میشم بهم سر بزنی____ منتظرتم بابای . . راستی با تبادل لینک چطوری؟____
نوشین
13 شهریور 90 13:07
سلام سمیه جان با اجازت لینکت کردم
مامان پریسا
14 شهریور 90 9:14
سلام همیشه به گردش. رها جون فعلا چاکلز برای شما تعطیله
مامان قندعسل
14 شهریور 90 16:15
سلام عزیزم امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشهچه عکسای نازی مخصوصا اولی خیلی به دلم نشست رها فندقی رو ببوسسسسسسسسسسس
مامان آتین
14 شهریور 90 19:02
ای جیگرشووووووو با اون شیطونیاش عکس اول و دومش خیلی خوشملننننننننننننن از طرف من ببوسش مامانی
مامان ماهان عشق ماشین
14 شهریور 90 23:30
سلام عزيزم هميشه به گردش و تفريح باشي و هميشه شاد و خوشحال
آرتین خان
15 شهریور 90 1:58
ابتدای متن رو عالی نوشتی عزیزم اولش گفتم خوب پس یه مسافرت افتادن !!! اما بعدش .... راستی عزیزم این بابایی خیلی باغ میره ها حواست هست مامانی. یه روز سرزده برو باغ ببین چه خبر!!!!
مامانی
15 شهریور 90 10:28
سلام خوشحال میشم یه سری هم به ما بزنی من لینکتون کردم یه سوال: من تو قسمت پرسش و پاسخ یه سوال پرسیم چقدر طول میکشه که سوالم ثبت بشه و پاسخ سوالمو ببینم
نازنین نرگس نفس مامان
15 شهریور 90 17:55
وای خدایا اسپند اسپندالهییییییییییییییییییییییییی به این خوشمل خانم
narjes
16 شهریور 90 9:21
با تولد خاله کوچیکه آپم بدو بیا!
مريم كه دوست داره.
16 شهریور 90 10:04
رها جیگلمون داره روز به روز جیگلترو شيطونتر میشه.الهیییییییییییییییی فداااااااااااااااااااااااات.امروز یه لحظه صدای بچه اومد فکر کردم شمایی اومدی پیش مامان ذوق کردم داشتم میرفتم بالا که فهمیدم شما نیستی.میبوسمت 1000تا


سلام خاله شرمنده آخر وقت اومد پیش مامان ولی ببخشید پیش شما نیومدیم
سحر
16 شهریور 90 10:39
آخ من میمیرم برای این بچه های پر انرژی فقط رها از اوناییه که اول انرژی اطرافیانو تخلیه میکنه بعد مال خودشو(البته اگه تخلیه شه. آخه یه نیروی انرژی ساز داره!!!!!!!)


قربونت برم خاله سحر معلومه رها خیلی اذیتت میکنه
mamani helena
16 شهریور 90 11:42
salam azizam hatman khosh hal misham.
مامان ماهان
16 شهریور 90 17:19
سلام سمیه جون خوبی خیلی نازززززززززززززززززززززززی رها جونم جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگرتو خام خام بخورم چاکلز خوب نیست عزیزم اه اه همش رنگه گلم نخوریااااااااااااااا
مامان سانای
17 شهریور 90 12:25
فندق کوچولو شما توی کدوم شهری که باغ به این با صفایی دارین ایشالله همیشه خوش بگذره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد