رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

سفرنامه

1390/6/26 12:59
نویسنده : Raha:)
830 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام به همه دوستان عزیز که لطف کردن برامون پیغام گذاشتن ما برگشتیم

و اما خاطرات سفر رها خانم

عزیزم روز شنبه بعد از ظهر ما به اتفاق خانواده بابا (آقاجون ،عزیز جون(مامان بتی)،آباجون)و خانواده من (بابایی ،مامانی (مامان پری)،دایی حامد ،خاله سحر )راهی بندر انزلی شدیم آخه به من از طرف شرکت ویلا داده بودن و من هم تصمیم گرفتم که همه رو با هم ببریم .

عزیزم من خیلی استرس داشتم که ویلا ترو تمیز و خوب نباشه و من شرمنده بقیه بشم ،ساعت ٨ بود که رسیدیم و خوشبختانه ویلا هم تمیز و مرتب و خیلی هم بزرگ بود و همه خوششون اومد تو هم کیف میکردی ویراژ میدادی واسه خودت ،مامانها شروع کردن به مرتب کردن وسایلها ومن هم که رفتم کمک کنم گفتن تو فقط این چند روز استراحت بکن و به رها برس که متاسفانه رسیدگی به تو اجازه استراحت نمیداد . آخه تو متاسفانه نشستن رو هم فراموش کرده بودی و فقط در حال سرکشی به هر جای ممکن بودی اونجا هم  پر بود از پله و وسایل خطرناک بخاطر همین من مدام در پی تو ..............

خدا خیرشون بده مامانها هر وعده چه نهار چه شام غذای خونگی درست میکردن (آخه بخاطر بیماری وبا قرار بود غذای بیرون نخوریم) و یه سبد جمع میکردن و میرفتیم بیرون دریا،جنگل ،بندر که دخترم شما تو بندر بکل خواب بودی و هیچ چیزی ندیدی آخه تو خونه اصلا نمیخوابی آخه همه اون کسانیکه دوستشون داری اطرافت بودن و تو هم دوست نداشتی لذت با اون ها بودن رو از دست بدی و بخوابی و فقط زمانی که سوار ماشین میشدیم بریم جایی میخوابیدی .

اولین بار هم که دریا رادیدی (البته قبلا دیده بودی ولی یادت نبود یکبار ٣ ماهگی یکبار هم ١١ ماهگی )جیغی کشیدی با شادی که هورا چقدر آب البته بزبون تو باب .....ولی وقتی رفتی ساحل و دستت به شنها خورد اول گریه کردی که چرا دستتات کثیف شد ولی بعد دیگه عادت کردی و شروع به بازی کردی از اونجایی هم که خانواده بابا خیلی حساس هستن  و مدام ترس از اینکه سما نخوری نمیزاشتن تو کیف بکنی و میگفتن سرد مریض میشه لباس تنش بکن من هم مدام در حال تعویض لباس شما بودم با اونها بود تو خونه هم من باید تو رو لباس گرم میپوشوندم آخه هموا نه سرد بود و نه گرم خیلی خوب بود و ما هم از اول تو رو گرمایی عادت دادیم آخه بابا اینطور خواسته بود چون خودشو اونقدر پیچونده بودن خوشش نمیومده بخاطر این بابا میگفت لباس نمیخواد خانوادش میگفتن میخواد خیلی جالبه من بیچاره مونده بودم حرف کی رو گوش کنم .............

جاهای زیادی هم برا خرید رفتیم منطقه آزاد انزلی و بازارچه های ساحلی و طبق معمول بیشتر برای تو خرید کردیم .

واقعا سفر خیلی خوبی بود تو که خیلی لذت میبردی و دائم در حال بازی با یکی بودی و من و بابا هم هردو ازاینکه خانوادهامون کنارمون بود لذت میبردیم آخه زمانیکه با خانواده من میرفتیم بابا فکرش میموند پیش خانوادش و زمانی هم که با خانواده بابا میرفتیم من فکرم میموند پیش خانوادم ولی اینبار خدا رو شکر خیالمون راحت بود .

توجه توجه عکسها در ادامه مطلب:   

چرا شکلک در میارین من  خودم میخندم دیگه

بخورم یا نخورم

چرا دستام کثیف شد

 

به به

 

چه نقاشی کشیدم خودم

آب که میومد رو دستت کلی میخندیدی

هورا هورا چه کیفی داره شن بازی

 

در حال پاکسازی ساحل

عصبانی از اینکه چرا ساحل را کثیف میکنن

 دست خط مامان پری که قبل از اینکه همراز کامل بشه موج اومد و مامانی خیس شد

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مریمی
26 شهریور 90 13:41
قربونش برم من همه عكسات خوشگلن این یک هفته حسابي دلمون براتون تنگ شده بود


سلام عزیزم مرسی ما هم دلمون برا تو تنگ شده بود
مهرناز مامان امین حسین
27 شهریور 90 0:52
سمیه جون سفر بی خطر خوش گذشت الحمداله چه کار خوبی کردید که هر دو خانواده رو با هم به مسافرت بردید آفرین به این عروس و خانم خوب
مامان نی نی گولو
27 شهریور 90 11:06
سلام عزیزم خوبی ؟حسابی خوش گذشتهخیلی ناز شدی عزیزم مرسی بهمون سر زدید
mamani helena
27 شهریور 90 11:10
salam azize khale .khosh be halet.enshala hamishe beri safar khosh begzaroni.mashala mesle hamishe nazo khosh aks.
مامانی
27 شهریور 90 11:55
جیگرتو بخورم همیشه به تفریح
مامان پارسا جون
27 شهریور 90 12:06
سلام عزیزم رسیدن به خیر خوش گذشت؟ عکسهای رها خانوم خیلی ناز شده جیگرشو بوسسسسسسسسسسسسس
مریم که دوست داره
27 شهریور 90 13:49
سمیه جون هرسری که نظرونوشتم ، اومدم ارسالو بزنم اینترنت قطع شده نمیدونم اومدن نوشته هام یا نه ولی یه بار دیگه مینویسم


عزیزم من سه بار پست جدید گذاشتم و اینترنت قطع شد کلافه شدم دیگه میفهمم چی میگی
مریم که دوست داره
27 شهریور 90 13:51
وااااااااای فندقمون اومده که.سلام فندق خاله خوش گذشت ؟این یه هفته که نبودین دلم براتون یه ذره شده بود.
عکساشوووووووووووووو مثل همیشه نازوجیگله.میبوسمت عزیزم


مرسی مریم جون ما هم حسابی دلمون برا شما تنگیده بود
مامان نسترن
27 شهریور 90 13:58
سلام سمیه جون. خوشحالم که بهتون خوش گذشته. پیشاپیش تولد همسری مبارک. راستش خیلی دوست دارم یه رستوران دونفره بگیرم و اونجا غافلگیرش کنم اما هرچی فکر می کنم نمی دونم چطوری بهش بگم . می دونم که متوجه میشه کارمنه و نمیاد.
نوشین
27 شهریور 90 14:03
سلااام سفرا بی خطر .رها جون حسابی تپلی شده ماشالا ماشالا ماشالا ماشالا گوبونه اون دو تا دندون موشیش
ناهید
27 شهریور 90 20:14
سلام ممنون از حضورتون توی سایتم بازم بیاین.
مامان ماهان عشق ماشین
28 شهریور 90 3:07
سلام عزیزم رسیدن به خیر خوش گذشت؟ عکسهای رها خانوم خیلی ناز شده جیگرشو وای چقدر باب
مامان تارا - سارا
28 شهریور 90 8:33
به به همیشه به شادی و گردش. خوشحالم که به همگیتون خوش گذشته...
مریم
28 شهریور 90 8:58
سلام عزیزم همیشه به شادی و تفریح در کنار خانواده خوش باشین بوسسسسسسسسسس برای رهای قلقلی و فلفلی خاله
تینا بیدی
28 شهریور 90 10:46
ماشالله چه کیفی می کنه تو ساحل. ان شالله همیشه به سفر و خوشی. واسه رهای من کثیف شدن دستاش خیلی سخته و اصلا حاضر نیست به قیمت خوش بودن یکمی کثیف بشه. راستی در مورد پروژه از پوشک گیری هنوز موفقیت کامل بدست نیاوردیم
سحر
28 شهریور 90 10:56
سلام خاله جون بودن با شما برا ما هم خیلی خوب بود حسابی خوش گذروندی دست مامان جونتم درد نکنه


خواهش میکنم عزیز دلم
مامان ماهان
29 شهریور 90 0:45
همیشه به گردش عزیزم خوشحالم که بهتون خوش گذشته چه دندونای خوشگلی داری موش موشک فندق جونم خیلی شیرینی
مادر کوثر
4 مهر 90 15:05
وای به سلامتی و شادی چه خوشمل شده این دخمل طلا انشالله همیشه سلامت باشین http://widenet.ir/
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد