رهای بلا
رها خانوم ابن روزها شیطونتر از روزهای قبل شلوغ کاریهات رو ادامه میدی و من هم مدام در پی تو و مشغول جمع کردن ریخت و پاشهای تو هستم خدا نکنه بریم باغ که دیگه غیر قابل کنترل میشی ومدام در حال دویدن و آب بازی هستی و من هم در پی تو فدای تو بشم عزیزم خوب بچه باید شلوغ کنه دیگه...........
روز پنجشنبه ما خونه مامانی بودیم که خاله ها هم اومدن و تو و سلما جون دیگه سنگ تموم گذاشتید تمامی استعداداتون رو رو میکردین
واما کارهای جدید:
عروسکات (تارا،عسل،نی نی ) رو یا میخوابونی یا بهشون می می میدی گاهی هم سه تاشون رو بغل میکنی و با من خداحافظی میکنی میگم کجا میری میگی پارک خدایا چه مادر وظیفه شناسی............
علاقه شدیدی به سحر و علی همسایه بغلی (بچه های عمه نوید و نگین)پیدا کردی و تا در باز میشه مثل یه فنر سریع دمپایی پات میکنی و میری خونشون و دیگه بزور برمیگردی خونه
حیوانات رو دیگه تقریبا شناختی و اسم اکثرشون رو میگی
تو بیرون تا حیوونی میبینی سریع میگی سباب کلاغ (سلام کلاغ) ،سباب پیشی ،سباب ماهی
شمارش اعداد رو تا عدد 11 یاد گرفتی
شعرهای اتل متل و یه توپ دارم و آهویی دارم و آقا خرگوشه و توپولو و حسن دو و آقا پلیس رو میخونی
بیرون رفتنی باید حتما کاپشن یا کلاه بزاری میگم دخترم گرمه میگی نه سرده موندم تابستون با تو چه کنم
جدیدا خودت لباساتو انتخاب میکنی و میپوشی
دیگه تقریبا کامل صحبت میکنی و منظورت رو میفهمونی
گوشی تلفن رو بر میداری میگی الو سباب خوبی چتتودی