رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

یک خاطره فراموش شده

1391/2/9 16:28
نویسنده : Raha:)
1,171 بازدید
اشتراک گذاری

 

دختر نازم میخوام خاطره عروسی مژگان جون که یادم رفته بود برات بنویسم رو بگم :

روز 10 فروردین عروسی مژگان جون (مربی رها)بود که صبح رفتیم یه (گلدون) کادو گرفتیم و بعد از ظهر آماده شدیم و رفتیم من فکر میکردم که تو لباس عروسی مژگان جون رو ممکنه نشناسی آخه گاهی عکسهای عروسی من و بابا رو که میبینی بابا رو میشناسی ولی من رو نه ... خلاصه وارد که شدیم لیلا جون و رعنا جون و لیدا جون بودن با دیدن اونها خوشحال شدی و پریدی بغل لیلا مشخص بود که حسابی دلت براشون تنگ شده آخه تعطیلات ندیده بودیشون خلاصه گفتیم بریم پیش عروس تا سلامی عرض بکنیم که با دیدن عروس شما خانوم خانوما شروع کردی به صدا کردن مژگان که مونو مونو مژگان جون داشت کیف میکرد چون اون هم تو رو خیلی دوست داره خواست شما رو بگیره بغلش که من گفتم لباسش نخکش میشه و خراب... و نزاشتم ولی مژگان نشوندت کنار خودش و به فیلم بردارش گفت از تو فیلم گرفت و خلاصه تو مگه راضی میشدی بیای پایین بزور اومدیم سر جامون و مژگان که میرقصید حالت خراب میشد داد میزدی مونو مونو همه ملت میخندیدن  مامان مژگان میگفت ببر بده بزار خودش نگهش داره.....خلاصه موقع خداحافظی چنان اشکی میریختی که حال آدم خراب میشد و دل سنگ هم آب میشد ولی خوب چه میشد کرد باید برمیگشتیم خونه

این هم از داستان عشق رها و مربی قابل توجه اونایی که میگن مهد کودک خوب نیست.

رها به تقلید از مونو خواست عروس بشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان ساینا
9 اردیبهشت 91 22:01
خدا رو شکر که اینقده همدیگه رو دوست دارن
تینا بیدی
10 اردیبهشت 91 1:01
معلومه مربیشو خیلی دوست داشته.
سارا-تارا
10 اردیبهشت 91 8:00
سلام دوست عزیز. ممنون از پیام تبریکتون. همونطور که خواسته بودید اولین نفری بودید که تبریک گفتید. بازم ممنون...
سارا-تارا
10 اردیبهشت 91 8:00
به به چه عروس نازی دارید...
مامان آرتین
10 اردیبهشت 91 9:43
سمیه جون ایشالا عروسی خواهر گلت ببین اون موقع رها چی کار میکنه فکر کنم سنگ تمام بزاره
مامان پرنسس
11 اردیبهشت 91 9:51
بدو بدو اسفند دود كن براي اين عروسك
مامان پریسا
11 اردیبهشت 91 19:28
آخی چه وابستگی بینشون به وجود اومده..........
مامان نیایش
11 اردیبهشت 91 20:58
خیلی خوبه که دخملی اینقدر مربی و مهدش رو دوست داره الهی همیشه شاد باشید و عروسی رها جون دخمل شیرین زبون
مامان آتین
11 اردیبهشت 91 23:46
ای جانمممممممم چقدر با محبته این دخمللل بلا فدای مونو گفتنش بوووووووس
ثمین
11 اردیبهشت 91 23:49
مامان ماهان
13 اردیبهشت 91 18:11
ای جانم چقدر با محبته چه عروس خوشگلی شدی عزیز دلم همیشه به عروسی و شادی عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد