تلفن مهد کودک
عزیز دلم دختر گلم قشنگم نازنینم چند دقیقه قبل مژگان جون زنگ زد وقتی شماره مهد را دیدم کلی نگران
شدم گوشی را که برداشتم اول ترسیدم رها خوبه و گفت غذا نمیخوره میشه تعداد وعده های شیر را بیشتر
کنید گفتم پس میام و اومدم پیشت خیلی بیحالی اعصابم خورد شد تبت را اندازه گرفتم ۳۷ بود قطره دادم و
با مژگان جون لباسهای تورا کم کردیم بعد نشستی پیش طه و داشتی صحبت میکردی خیالم راحت شد و
پاشودم برگشتم /رها خیلی دوست دارم اصلا طاقت مریض تو رو ندارم آخه تو عشق منی وقتی نخندی من
میمیرم وقتی بیحال باشی من خیلی غصه میخورم از اینکه مجبورم بیام سرکار و تو بمونی تو مهد اعصابم خورد
میشه ولی خدا رو شکر مژگان جون خیلی خوبه الانم کلی من رو دلداری داد و گفت که نگران نباشم دوباره ۱
ساعت دیگه میام بهت شیر میدم دوست دارم خیلی خیلی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی