دستاوردهای بیمارستان
عزیز دلم چند روزیکه تو بیمارستان بودیم نکات تلخ وشیرین زیادی دیدیم و شنیدیم و نتایجی هم برامون داشت که برات مینویسم تا یادت بمونه :
1-ضعیف شدن شما در اثر تزریق آنتی بیوتیکها که تمام تلاشم رو میکنم که ضعفت رو جبران کنم امیدوارم با من همکاری کنی
2- ترسی تو جون تو موند که هنوز هم گاهی به من میگی مامان تو سرمم رو عوض کن نزار کسی دیگه عوض کنه یعنی هنوز هم تصور میکنی سرم به دست داری تازه چند روز پس از ترخیص دستت رو تکون نمیدادی و نگران شده بودم تا اینکه دیدم وقتی حواست نیست تکون میدی و کم کم برات توضیح دادم و قبول کردی که دیگه سرم نداری ولی همچنان گاهی میگی مامان خودت سرمم رو باز کن باشه و من که میگم باشه خیالت راحت میشه
3- دوگانگی پوشاک : تو ICUچون دستگاه بهت وصل بود گفتن باید پوشاکت کنم الهی بمیرم برات وقتی میگفتی جیش دارم میگفتم بکن پوشاک داری و تو میگفتی دعوام نمیکنی اگه تو شلوارم جیش کنم الهی فدات بشم تقصیر تو چیه یه مدت تو گوشت خوندم تو شلوارت جیش نکن و حالا میگم بکن و تکرار هم میکردم فقط تو بیمارستان میشه تو پوشاک جیش کرد و تو خونه نمیشه و میدونستم که میخوای ترک عادت بشی ولی به هیچ وجه زیر بار پی پی تو پوشاک نرفتی و میرفتیم دستشویی تا اینکه اومدیم خونه و گلاب بروت کل خونه توسط شما آبیاری شد و کل فرشها بینصیب نموندن ولی میدیم تو مقصر نیستی و دوباره شروع کردم و هر نیم ساعت رفتیم دستشویی که ظرف یک هفته دوباره تقریبا وضعیت به حالت قبل برگشت
4- حفظ شدن تمامی شعرهایی که بلد بودی و کتابهات آخه بابا کتابهات رو هم آورد بیمارستان و روزی چند بار همشون رو مرور میکردیم و شعرهایی رو هم که بلد بودی با هم میخوندیم
5- پیدا کردن چند تا دوست خوب که با دو تاشون خیلی مچ شدیم و با هم در تماس هستیم الحان جون و ابولفضل جون