مار گزیده از ریسمان ساه و سفید میترسه
عزیز دلم این ضرب المثل مصداقش منم که بعد از بیماری تو نسبت به همه چیز حساس شدم و سریع میترسم روز جمعه و یکشنبه شام مکه دعوت بودیم جمعه فامیل بابا و یکشنبه فامیل بنده و از اونجایی که روی کارت فقط جناب همراز و همسر محترم نوشته بودند و خانواده ننوشته بودند و من هم که به این مسائل حساسم تصمیم بر این شد که شما نیای البته بابا خیلی مخالف بود ولی من مجابش کردم و جمعه رفتی خونه مامانی و یکشنبه خونه عمه مهری که یکشنبه بعد از شام ما هم اومدیم خونه عمه و مهری گفت تو خیلی سنجد و انجیر خوردی و من هم خیلی استقبال کردم چون دوست دارم تو خوراکی طبیعی بخوری تا مصنوعی برام جالب بود چون انجیر میدونستم دوست داری و همیشه میخوری ولی سنجد بار اول بود و تصمیم گرفتم تا برات بگیرم خلاصه از عمه تشکر کردیم و اومدیم خونه شب خوابیدیم و صبح که بیدار شدیم چشمت روز بد نبینه صورت تو کهیر زده بود بیا و ببین سریع زنگ زدم به مامانی با گریه که گفت میخواره از تو پرسیدم گفتی نه و سریع بدنت رو دیدم چیزی نبود مامان گفت گرمیه چی خورده گفتم ...گفت خاکشیر بده بنده خدا مامانی هم که دو هفته است استراحت مطلقه دیسک کمرش دوباره شروع شده بنده خدا از اینکه نمیتونست بیاد ناراحت شد خلاصه با دادن خاکشیر و ماست و دوغ دیدم داره کم میشه و آروم آروم بهتر شدی و نهار خوردیم و تو خوابیدی و عصر مامانی وقت دکتر داشت و من هم کلاس داشتم واسه همین قرار شد تو بری خونه عزیز جون وقتی بیدار شدی دیدم خدای من چه کهیرایی مثل تاول شده بود باز خاکشیر دادم به خیال صبح که بهتر میشی و اومدم لباساتو عوض کنم دیدم خدایا بدنت پره خلاصه بردمت خونه عزیز و به عزیز هم نشون دادم و اون هم گفت شاید آبله یا مخملک باشه که دیگه ترسیدم رفتم کلاس و گفتم اگه تا برگردم خوب نشی میریم دکتر که برگشتم عزیز گفت هنوز کشیده نشده که سریع به دکترت زنگ زدم و رفتیم و خدا رو شکر دکتر گفت حساسیته و چون سیستم دفاعی بدنش پایین اومده به هر چیز جدیدی که بخوره ممکنه بدنش واکنش نشون بده که آمپول دگزا و و شربت هیدروکسیزین داد که بابا نزاشت آمپول رو بزنیم چون گفت خیالمون راحت شد که چیز خاصی نیست اگه دیدیم بدتر شد میزنیم که خدا رو شکر با خوردن یک نوبت شربت و قیصی زردآلو دیروز که بیدار شدی دیدم اثری از اون کهیرها نمونهده خدا رو شکر