خدا انصاف بده
دختر قشنگم چند روز گذشته خیلی برام سخت گذشت برات مینویسم از روز چهار شنبه بود که درد گلوم شروع شد اولش فکر کردکم بخاطر روز هاست چون گلوم خشک میشه درد میکنه ولی روز پنجشنبه شب دیگه شدید تر شد و انگار یه فندق کوچولو تو گلوم گیر کرده ودردش میزد به گوشم و کلا یک طرف بود و اون هم طرف چپ خلاصه شب رو به زور به صبح رسوندم و ظهر که بابا بیدار شد رفتیم دکتر عمومی و گفت گلوتون عفونت داره و دو تا آمپول پینی سیلین همزمان زد و کپسول آموکسی کلاو هم داد بابا مدام میگفت عفونتت شدیده که این داروها رو داده ولی من ...خلاصه مجبور شدم اونروز روزم رو خوردم چشمت روز بد نبینه دردهای من بدتر و بدتر شد عصر هم قرار بود افطار بریم باغ بابا رفته بود من دیدم نمیتونم با اون درد برم بشینم به بابا گفتم نمیام و عزیز جونینا اومدن و تو رو با خودشون بردن من موندم خونه و مامانی برام سوپ درست کرده بود گفت بعد از اینکه افطار کنن میارن ولی من موقع افطار پاشودم و رفتم خونشون درد گوشم خیلی اذیت میکرد خلاصه آخر شب که تو و بابا از باغ برگشتین اومدین دنبالم و اومدیم خونه وای خدای من چه دردی چه دردی دیگه داشتم از شدت درد گریه میکردم تو هم دلداریم میدادی که مامانم گلم خودت رو یکم آروم کن آروم کن عسیسم خلاصه بزور مسکن قوی خوابیدم البته چند ساعت و خلاصه فردا هم به همین منوال و دیدم خبری از خوب شدن نیست از یه دکتر متخصص حلق و بینی وقت گرفتم و رفتم تنهایی ،بله آقای دکتر بعد از یک معاینه اجمالی فرمودن احتمالا توده ای زیر فکت هست و دستش رو کرد زیر فکم و چشمت روز بد نبینه حالم داشت از درد بد میشد و فرمود بله غده بزاقیت سنگ داره یک هفته دارو میدم بعد بیا ببینم اگه دفع نشه باید عمل کنیم وای خدای من عمل چیه ............خلاصه تا خونه برسم تو راه کلی اشک و آه و...تو هم خونه عمه مهری بودی ظهر رفتی کلی خواهش و التماس کردی که من دیروز به نوید و نگین قول دادم که فردا میام خونتون خلاصه اومدم خونه و موندم از اینکه اینو دیگه کجای دلم بزارم خلاصه گفتم خدایا مصلحتت رو شکر دیگه چیکار میشه کرد ،تلفنا شروع شد این زنگ میزد و اون زنگ میزد و هرکس هم یک تجویز و یک پیشنهاد البته میدونم همه لطف دارن و از محبتشون اینکار رو انجام میدن ولی در کل نمیدونم ما آدمها چرا اینجوری هستیم تا میفهمیم یکی مریضه یادش میوفتم و قبل اون اصلا حالی از طرف نمیپرسیم البته این حرکت هم به نوع خودش خوب یه همدردیه و خوبه که هنوز هست پس امیدوارم که این محبتها از بین نره خلاصه من همچنان با درد دست و پنجه نرم میکردم و به گفته دکتر هم خودم رو بستم به مایعات اصلا نمیتونستم از شدت درد چیزی جز مایعات بخورم تا اینکه براساس پیشنهادات مختلف تصمیم بر این شد که یه دکتر دیگه هم برم و ببینم تشخیص این چیه و خلاصه رفتم و اینبار دکتر خانوم بود و بعد از معاینات زیاد تشخیصشون این بود که حفره ای لوزتون شدیدا عفونت کرده و من تشخیص دکتر قبلی رو گفتم و ایشون شدیدا تکذیب کردن و گفتن اصلا سنگ غده بزاقی اگه کوچیک باشه که با دست لمس نمیشه و با رادیو گرافی مشخص میشه اگه بزرگ باشه میزنه بیرون و مشهود میشه و اصلا هم گوش درد نمیکنه و گفت فقط باید آنتیبیوتیک مصرف کنی چون عفونتش شدیده خدای من دیگه خیالم راحت شد و برگشتم و تلقین هم باعث شد که خیلی زود احساس کنم دارم خوب میشم الان دیگه گلوم خوبه و تا حدودی دیگه فندقه نیست و خیلی کم درد داره ولی گوشم و سرم همچنان درد میکنه و امیدوارم یکی دو روزه اونم خوب بشه نمیدونم چی بگم به اون آقای دکتر فقط میتونم بگم خدا انصاف بده فقط همین