دیروز رها خانم
سلام ناز دونه من دیروز رفته بودیم خونه عمو آخه زن عمو و کسری از مشهد اومده بودن
ماهم رفتیم زیارت قبول بگیم عزیزم بازم یه پیرهن سوغاتی گرفتی و یک بلوز هم خاله
جون (خاله بابا ) برات هدیه داد بعدا عکسهاشو برات میزارم بابت دندونی کلی با بچه ها
بازی کردی موقع برگشتن هم قرار شد با عمه مهری و
نوید نگین بریم بازار و روز مادر بگیریم برا عزیز جون به اصرار بچه ها اومدیم خونه
ماشین را گذاشتیم و کالسکه شما را برداشتیم و رفتیم نوید و نگین
(دو قلو های عمه)خیلی خوشحال بودن با هم دعوا میکردن که من
برونم من برونم خلاصه شما هم در خواب نازی بودی که رفته بودیم ایران زمین
ولی تو موندی با نوید نگین بالا و نبردیم پایین و من و عمه رفتیم خرید که یهو از اون
مسافت دور صداتو شنیدم و دویدم پیشت دیدم بله بیدار شدی و نگین نگران از اینکه
چیکار کنه من که رسیدم هرسه خندیدین قربونت برم دوست دارم یه عالمه هرچی
بگم بازم کمه