رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

عکاسی خدا

1390/3/7 10:39
نویسنده : Raha:)
424 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا

زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه

 راه افتاد.بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی

 درگرفت.مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد

یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود.

 با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش

شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد

 که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ،

او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار

 می‌شد.زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و

 از او پرسید: چکار می‌کنی چرا همینطور بین راه می ایستی؟


 

 

دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من

عکس می‌گیرد!

 

باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی کنارتان

باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پرهام
7 خرداد 90 11:55
سلام و راست می گی نباید لبخند رو در طوفانها فراموش کنیم چون خدا همیشه با ماست و داره ازمون عکس می گیره. خیلی ناز بود. مرسی.
مامان ماهان
7 خرداد 90 15:28
ممنونم عزیزم
مادر کوثر
17 خرداد 90 9:09
هممون باید از بچه ها درس زندگی رو بگیریم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد