سرفه های شدید
عزیزم یکی دوروزه که خیلی سرفه هات شدید شده و دیگه داشتم نگران میشدم و غذا هم
نمیخوردی و مژگان جون گفت که لب به هیچ چیز نمیزدی واسه همین دیروز سه بار اومدم شیر
دادم تا اینکه رسیدم خونه از دکتر وقت گرفتم و قرار شد 5/6 بریم و بابا طبق معمول کار داشت و
به خاله سحر گفتم بیاد آخه گلم با کالسکه نمیشه بریم و ماشین هم نداشتم و کمرم درد میکنه
نمیتونم زیاد بغل بگیرمت خلاصه ساعت 6 رفتیم و دیدیم خیلی شلوغه و گفتیم بریم دور بزنیم تا
نوبتمون بشه و رفتیم برات یه تاپ شلوارک گرفتم خلاصه برگشتیم و تا 5/8 منتظر موندیم تا نوبتمون
شد و رفتیم داخل دکتر تو رو خیلی دوست داره و اون هم مثل همه فندق صدات میکنه هیچوقت پیش
دکتر گریه نمیکنی همینکه دکتر توضیحات داروها را داد شروع کردی به حالت عصبانیت با دکتر صحبت
کردن دستاتو گرفته بودی به سمتش وکلی غرغر میکردی ما سه نفر هم داشتیم از خنده میمردیم
دکتر میگفت رها جون معذرت میخوام و تو هم چنان مشغول دعوای دکتر بودی خیلی جالب بو ضمنا
دکتر گفت کمی التهاب داره گلوت و مجبورا انتی بیوتیک داذ امیدوارم زود زود سرفه هات خوب بشه