.....................دخملم 18 ماهه شد .............
سلام دخمل نازم عزیز دلم ١٨ ماهه شدی مبارک باشه عسلم ببخش که نتونستم روز ١٤
برات پست خوبی بزارم خودت که شاهدی مامان چطور مریض شده بود الهی کافر هم گرفتار
این بیماری نشه از روز یکشنبه من آنفولانزای شدید گرفتم و تا حالا هم گرفتار این بیماری
هستم واقعا تا بحال من اینطور بیماری رو تجربه نکرده بودم تب و لرز امونم رو بریده الان که
دارم مینویسم بازم تب دارم خلاصه اینکه چاره چنین بیماری فقط فقط استراحته که متاسفانه
من نداشتم آخه بابت مریضی شما مرخصی گرفته بودم و رئیسم دیگه موافقت نکرد و ضمنا
مامانی هم روز سه شنبه به همراه مامان بزرگ و خاله مری و سلما راهی کرمان خونه دایی
محمد رضا شدن البته مامانی قرار نبود بره چون تا بحال از این برنامه ها نداشته و هیچوقت
تنهایی بدون بابایی جایی نمیره که به پیشنهاد بابایی که بره یکم آب و هواش عوض بشه
موافقت میکنه ولی از طرفی نگران بود و من کاملا همه چی رو پذیرفتم و گفتم با خیال راحت
برو و نگران چیزی نباش آخه میدونه دیگه بچه هاش هیچکاری بلد نیستن همچنین بابایی
خلاصه عزیزم کار من در اومده اداره دو تا خونه و از طرفی امتحان و .........خلاصه اینکه
پنجشنبه دیگه از امتحان که اومدم خوابیدم تا فردا صبح ساعت ٥/١٠ که این استراحت یکم
بهترم کرد .
و اما چی بگم از دخملم : تو مدت مریضی مامان وقتی میدیدی من حال ندارم سریع میومدی و
ناز و نوازش و من هم چون نمیخواستم نزدیک تو باشم میگفتم بوسم نکن ولی برعکس تو غرق
بوسه میکردی خدا رحم کرد ........
حسابی جای خالی مامانی رو حس میکنی وقتی اونجاییم اول دنبالش میگردی و نا امید میشی
که نیست و میگی مامایی نیست .
هدیه ١٨ ماهگیت یک کتاب فومی شناخت حیوانات اهلی برات گرفتیم که خیلی خوشت اومده
دایره لغاتت خیلی وسعت پیدا کرده :
تا غذا میخوری بعد از الهی شکر میگی : میسی
گوشی تلفن رو بر میداری و تند تند یا با سحر یا با عزیز صحبت میکنی : ستر یا عیی
موقعی که دستشویی میکنی سریع شلوارتو در میاری و میری جلوی دستشویی که مامان
جیش
پیشـــــــــی: پیشی آبا :آباجون ( تقریبا دارین رفیق میشین )
علی :علی کوچولو شال : شال
شل : شلوار ســارا: سارا
دنت : دنت سیب: سیب
شیر : شیر دادا: رادین ،دایی حامد
مامایی:مامانی بابایی:بابایی
نانا :لالا داغ: هر چیز گرم
سرد:هر چیز سرد آبوله:حوله
میسی:مرسی سل :سلام
شیر:شیر