رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

دو روز تا تولد

    عزیز دلم سه روز مونده به روز تولدت همون طور که قبلا برات نوشتم قراره روز تولد شما که مصادف شده با تولد امام حسین یه جشن مولودی بگیریم و بعد از رفتن مهمونها یه جشن  تولد خودمونی برای شما بگیریم به خاطر همین خیلی سرم شلوغه و حسابی مشغول تدارک مولودی هستم   حدودا ١٥٠ نفری مهمون داریم دیروز با مامانی رفتیم شله زرد سفارش دادیم بعد با خاله سحر  رفتیم بستنی را هم سفارش دادیم و برگشتیم خونه مامانی کمی کمک کردم آخه قراره جشن اونجا برگزار بشه خونه خودمون کوچیکه طفلک مامانی حسابی افتاده تو زحمت و نمیزاره کاری  هم برا من بمونه همه کارها رو خودش انجام میده . ...
13 تير 1390

مبارک دندونت

عزیز دلم دیروز عصر هم خیلی بیقرار بودی و من چون امروز مهمون دارم نمیتونستم به کارهام برسم چون فقط با تو بودم که آخر سر خاله سحر و بابایی اومدن تورو بردن بیرون و از اونجا هم بردن خونشون من هم به کارهام رسیدم   و بعد اومدم  خونه مامانی تو داشتی گریه میکردی و آوردم بهت غذا بدم به خاله گفتم قاشق فلزی بیاره امتحان کنیم که بــــــــــــــــــــــله قاشق تق تق صدا داد قربونت برم مبارکه دندونت  خیلی خوشحال شدیم بعد بابا اومد و من و بابا  رفتیم بیمارستان پیش آباجون آخه  بنده خدا امروز افتاده و دستش شکسته از بیمارستان برگشتیم و شما را برداشتیم و اومدیم خونه و خوابیدیم...
11 تير 1390

بازم حکمت یه روز خاص

  سلام دختر گلم میخوام یه داستان خوب برات تعریف کنم پس گوش کن عزیزم سال 84 بود و منو بابایی بعد از یکسال ازدواج بفکر خرید خونه افتاده بویدم و در پی پیدا کردنش به هر جا سر میزدیم که یهو دوتایی یه نذری کردیم که اگه خونه خریدیم یه روز خاصی  جشن میلاد بگیریم حالا چه روزی از اونجایی بابا ارادت خاصی به امام حسین و حضرت ابولفضل داره گفتیم روز تولد امام حسین که میشه عصر تولد حضرت ابولفضل خلاصه سال 85 ما صاحب یه خونه نقلی شدیم و  جشنمون رو هم برگزار کردیم البته بعلت جای  کم در حدود 20 نفر فقط اقوام درجه یک ،عزیز دلم با توجه به اینکه ما صاحب خونه شده بودیم یه خورده بابایی ز...
11 تير 1390

پایان امتحانات

    سلام سلام دخترم بالاخره دیروز امتحاناتم تموم شد هردو یه نفس راحت میکشیم  و از این پس مامان رسما در اختیار شماست البته عسلم خدایی سعی نمیکردم که تو اذیت بشی  اکثرا مواقعی که تو خواب بودی (صبح زود ساعت 5 ،بعد از ظهرها،شب ساعت 12 به بعد ) میخوندم و یا میدیم تو مشغول بازی هستی ولی تو هم خوب با من  همکاری کردی بعد ازظهر ها از ساعت 4 تا 8 گاهی هم تا 9 میخوابیدی و بیدار هم  میشدی چون میدیدی من درس میخونم تو هم میرفتی سراغ کشوی کتاب هات و مشغول ورق زدن کتابها میشدی این هم عکسش ...
7 تير 1390

تعطیلات خوش رها

  دخمل نازم روز پنجشنبه شام  باغ مهمون داشتیم خاله ها و دایی های من و غروب رفتیم و همه شب اومدن تو داشتی کیف میکردی بچه ها مشغول تو پ بازی بودن و تو هم فقط میخواستی کنار  اونه باشی و به اونا تماشا کنی هوا خیلی سرد بود و تو رو حسابی پوشونده بودم شب مهمون ها که رفتن بابا که گفت من میمونم و مامانی و بابایی و سحر و حامد هم گفتن میمونن و ما هم مجبورا موندیم تو از ذوقت خوابت نمیبرد و دوست داشتی فقط با بابایی و خاله سحر بازی کنی بزور ساعت  2 خوابوندمت صبح ساعت 9 چشماتو که باز کردی و سحر را دیدی نمیدونستی از ذوق چیکار کنی و همه را بیدار کردی و بابایی رفته بود شهر و صبحانه گرفته بود و خوردیم و ...
4 تير 1390

استقلال رها

  دختر نازم دیگه خودت بدون هیچ کمک  می ایستی و خسته که میشی میشینی   راحت تعادلت رو حفظ میکنی البته همینکه میخوام عکس بگیرم یا میشینی یا تکیه میدی  به یه جا (خیلی بلایی دختر) عزیزم خیلی دوست داری خودت آب بخوری و لیوان را بگیری دستت ، از این کار خیلی لذت میبری   ...
2 تير 1390

دندون دوم

  عزیز دلم بعد از یک ماه انتظار بالاخره دیروز دیدم دندون دومت هم زده بیرون  مبارک گلم خیلی غصه میخوردم آخه اکثرا دو دندان اول  با هم در میاد ولی مال شما جدا جدا در اومد مهم اینکه در اومد دیگه خیلی خوشحالم قربونت برم من عکسشو بعدا میزارم برات   ...
31 خرداد 1390

تبریک رها به بابا ،آقاجون، بابایی

  سلام بابا جونم ،آقاجون عزیزم ،بابایی خوبم  روز هر سه مبارک  دوستون دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه بهممین مناسبت عکسهای منتخب رها با بابا را براتون میزارم   متاسفانه با بابایی و آقاجون عکس تکی تکی نداره به محض گرفتن حتما توی این پست قرار میگیره رها و بابا در زیارت(مشهد) رها و بابا در دریا رها و بابا در جنگل رها و بابا در کوه   رها و بابا در خرید     رها و بابا در جشن     ...
31 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد