خاطره تولد
سلام دختر یکساله خودم عزیز دلم روز تولدت که ابتدا جشن مولودی امام حسین بود تو گلم ظهر ساعت 1 تا 2 خوابیدی و دیگه عصر نخوابیدی از ساعت 5 که مهمونه اومدن بد خلقی ها ی شما هم شروع شد تقریبا اکثر مهمونها اومده بودن ساعت 5.45 دقیقه بود که عزیز جون و عمه وزنعمو اومدن با اینحال که قبلا خواهش کرده بودم که زود بیان و 4.5 یا 5 خونه ما باشن ولی......شما هم عزیزم از بغل من پایین نمیومدی من هم که مجبور بودم جلوی در بایستم تا از مهمونها استقبال کنم دیگه دستم درد گرفته بود ولی راضی بودم تا شما عصبانی نباشی که جیغ بزنی میرفتی بغ...
نویسنده :
Raha:)
11:06