رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

خدا انصاف بده

  دختر قشنگم چند روز گذشته خیلی برام سخت گذشت برات مینویسم از روز چهار شنبه بود که درد گلوم شروع شد اولش فکر کردکم بخاطر روز هاست چون گلوم خشک میشه درد میکنه ولی روز پنجشنبه شب دیگه شدید تر شد و  انگار یه فندق کوچولو تو گلوم گیر کرده  ودردش میزد به گوشم و کلا یک طرف بود و اون هم طرف چپ خلاصه  شب رو به زور به صبح رسوندم و ظهر که بابا بیدار شد رفتیم دکتر عمومی و گفت گلوتون عفونت داره و دو تا آمپول پینی سیلین همزمان زد و کپسول آموکسی کلاو هم داد بابا مدام میگفت عفونتت شدیده که این داروها رو داده ولی من ...خلاصه مجبور شدم اونروز روزم رو خوردم  چشمت روز بد نبینه دردهای من بدتر و بدتر شد عصر هم قرار بود افطار بریم باغ...
1 مرداد 1392

رها و استخر

  عزیز دلم خیلی وقت بود که خاله مهسا به من گفته بود که یه روز رها رو بیار استخر ولی من فرصت نمیکردم تا اینکه روز سه شنبه اراده کردم و با خاله مهسا هم هماهنگ کردم چون اینجا بچه های زیر شش سال رو استخر نمیزارن و چون خاله مهسا خودش مربی گفت بیار کاریت نباشه خلاصه سه شنبه از هرکس درخواست کردیم با هامون بیاد استخر نشد که نشد داشتم پشیمون میشدم ولی گفتم بیخیال مادر و دختر دوتایی میریم قرار بود بابا ساعت 12.5 بیاد دنبالمون و ازش خواستم برات بازوبند بگیره که خدا خیرش بده هم بازو بند گرفت هم تیوپ که خیلی هم خوشگل و زیبا ست خلاصه رسیدیم استخر جلوی در کمی نگران بودی و گفتی پس چرا بابا نمیاد و من گفتم بیرون منتظره اول ممانعت کردی از وارد شدن ...
21 تير 1392

تولد سه سالگی رنگین کمونی

سلام سلام صدتا سلام خبر داریم خبر داریم تولد تولدتولدت مبارک بیا شمعها رو فوت کن که صد سال زنده باشی عزیز دلم امسال واسه تولد سه سالگیت  نقشه های زیادی کشیده بودم ولی همشون نقش برآب شد قرار بود مثل پارسال در باغ تولدت برگزار بشه با این تفاوت که بعد از ظهر باشه و فقط خانومها و از اونجایی که روز جمعه هم دیگه راحت میشد همه بیان باغ ولی متاسفانه ١٠ روز مونده به تولد با خبر شدیم که همون روز مراسم سالگرد پدرشوهره عمه مهری رو برگزار میکنن و مراسم صبح بود و نهار هم داشتن خیلی ناراحت شدم و قرار شد مراسم  رو پنجشنبه برگزار کنیم که عمه مهری سالگرد ازدواج دوستش دعوت بود و واسه همین قرار شد جمعه شب و خودمو...
17 تير 1392

عزیزم تولدت مبارک

امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من که تا زیباترین لحظه ها را برای من بسازی .... تولدت مبارک نازنینم اگر باران بودم آنقدر میباریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل بارن بهاری به پایت میگریستم اگر گل بودم شاخه ای از گل وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک و نه گل و نه عشق اما هرچه هستم دوستت دارم تولدت مبارک منتظر عکسهای  تولد رنگین کمونی رها  در پست بعدی باشید   ...
15 تير 1392

قابل توجه اونایی که میگن تنبلم

  سلام دخملم عزیز دلم مامان رو ببخش که خیلی دیر دیر وبت رو آپ میکنه هر بار قول میدم که دیگه تکرار نشه ولی چه کنم که همیشه و در همه حال سرم شلوغه خوب بریم سر اصل مطلب و برات بگم که تو این مدت چرا غایب بودم :عزیزم تا روز 22 خرداد که امتحان داشتم و حسابی هم در گیر بودم از اونجایی که ترم آخر هم هستم (این یکی مدرکم رو هم پیش اون یکی میزارم لب کوزه و آبش رو میخورم )حسابی تلاش میکردم نمیدونم این چه حسی که دانشجو همیشه ترمهای آخر به خودش میاد و فقط به نمره 20 فکر میکنه برعکس ترمهای اول خلاصه خدا رو شکر به خیر گذشت هرچند هنوز پایان نامه و یک پروژه ام مونده ولی خوب....عزیزم همونطور که قبلا گفتم و میدونی 3 شعبان تولد امام حسین ما یه مولودی کو...
29 خرداد 1392

عمه مهری برگشت

عزیزدلم عمه مهری 8 روز به همراه عمو صمد رفته بودن مسافرت (ترکیه)و چون بچه ها امتحان داشتن مونده بودن خونه عزیز البته هر روز خونه یکی دعوت بودن و یک روز هم اومدن نهار خونه ما و عصر هم با هم رفتیم شهربازی و حسابی شما سه تایی بازی کردین و خیلی بهتون خوش گذشت عزیزم از اونجایی که عمه مهری تو رو خیلی دوست داره و تو هم همینطور ولی همیشه وقتی همدیگه رو میبینین شروع به کل کل کردن میکنین و طفلک عمه همیشه میگه فکر کنم رها من رو دوست نداره و راضیه به هر صورتی دل تو رو بدست بیاره که آخر سر یا کیف آرایشش رو میده به تو برای بدست آوردن دلت یا اینکه مشتریت میشه (مثلا تو آرایشگر میشی )تا تو موهاشو به هر طرف بپیچونی و بیچاره صداشم در نمیاد عزیز دلم روزها...
11 خرداد 1392

این روزهای رهای گلم

  دختر عزیزم من رو ببخش که خیلی کم میام و برات مینویسم آخه همونطور که میدونی مشغول پایان نامه ام هستم و حسابی سرم شلوغه اگه قول بدی یه کم هم طاقت بیاری کمتر از یک ماه دیگه همه چی تموم میشه و دیگه به قول تو که میگی مامان خواهش میکنم لطفا دیگه درس نخون درس نمیخونم و اما چی بگم از کارهای جیگرم 1- حسابی خمیر بازی رو یاد گرفتی و از اول یاد دادم که اولا رو زیرانداز باید بازی کنی و ثانیا هم بعد از اتمام بازی مادامیکه دستات رو نشستی دست به جایی نزنی و خدا رو شکر همه رو اجرا میکنی و خیلی چیزهای قشنگی درست میکنی 2- با مداد شمعی نقاشی میکشی بیا و ببین کیف میکنم چند وقت پیش به من گفتی مامان میخوای برات خورشید بکشم من هم...
20 ارديبهشت 1392

چند سخن از رها خانم

چند وقت پیش تو ماشین داشتیم از جلوی یه کت و شلوار فروشی رد میشدیم که سریع به بابا گفتی :بابا میخوای از این کت و شلوارها برات بگیرم و بابا گفت بله و رو کردی به من و گفتی مامان پول بده برای بابا کت بگیرم و من هم گفتم عزیزم من اگه پول بدم خوب خودم میگیرم نمیخواد تو زحمت بکشی در جواب من گفتی نه زحمتی نیست من خسته نیستم میتونم بگیرم . قرار بود بریم خونه عزیز که داشتم با مامانی تلفنی صحبت میکردم از اون ور گفتی به پروین هم بگو بیاد خونه عزیز و مامانی گفت بده ببینم چی میگه و مثل اینکه مامان گفته بود ما که دعوت نیستیم خونه عزیز در جوابش گفتی دعوت نمیخواد که عیده دیگه داشتی با عروسکات بازی میکردی به اون گفتی ناراحت نباش ...
28 فروردين 1392

اولین پست سال 92

  دختر گلم امسال سومین بهاره که تو در کنارمون هستی و امسال سال تحویلمون با دو سال  قبل خیلی متفاوت بود اصلا من خودم تا بحال چنین سال تحویلی ندیده بودم خیلی بهم چسبید تو حرم امام رضا و با خانواده ام عزیزم لحظه تحویل سال من همیشه بغض میکنم و چون نمیخوام کسی ناراحت بشه همیشه جلوی خودم رو میگیریم ولی امسال خیلی راحت بودم لحظه سال تحویل تا دلم بخواد خودم رو خالی کردم نمیدونم چرا اینطوریم ..............قربونت برم حرم خیلی خیلی شلوغ بود با اینکه ما صبح 9.5 رسیدیم حرم تونستیم تو صحن قدس بزور یه جا پیدا کنیم و بشینیم و تو خوابیدی تا ساعت 1 و هوا هم خیلی سرد بود بعداز تحویل سال برگشتیم و به ازدحام بسیار بسیار سنگینی خوردیم و در هر حا...
15 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد