رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

سال نو مبارک

سلام سلام صد تا سلام به همه دوستان عزیزم سال نو پیشاپیش مبارک دختر عزیزم این 11 ماه و اندی گذشت بعضیا دلشون شکست.... بعضیا دل شکوندن .....خیلیا عاشق شدن و خیلیا تنها...خیلیا از بینمون رفتن ...خیلیا بینمون اومدن ....گریه کردیم و خندیدیم .......و با هم زندگی کردیم و زندگی برخلاف و در جهت آرزوهامون گذشت آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری آغاز روزهایی باشد که آرزو داری و بتونی راه خوشبختی رو پیدا کنی دوستان عزیزم امروز به امید خدا عازم مشهد هستیم و شرمنده که نمیتونم به تک تکتون سر بزنم و تبریک عرض کنم  حتما  در اولین فرصت به خونه دل تک تکتون سر میزنم ...
28 اسفند 1391

این روزهای ما

  بازم غیبتم طولانی شد عزیزم از اونجا که اسفند ماه من همیشه سرم حسابی شلوغ میشه واسه همین خیلی کم میتونم پای سیستم بنشینم و برات بنویسم  ولی  حالاسعی میکنم چیزی از وقایع اخیر رو از قلم نندازم گلم با مدیر مهدتون صحبت کردیم و قرار شد دوباره بری مهد و از اول اسفند تقریبا هفته ای سه روز  یعنی یک روز میری یه روز خونه ای اونم برا چند ساعت ساعت 10 از خواب بیدار میشی و تا بابا بیاد دنبالت 11 میشه و 2 هم برمیگردی روزهای اول خیلی ذوق داشتی و خیلی با علاقه میرفتی ولی چند روزی هست وقتی میخوای بری دوست نداری بری که کشف کردم که بله چون جنابعالی از قوانین و امر و نهی اصلا خوشت نمیاد و چون اونجا بهت تذکر داده می...
18 اسفند 1391

تولد مامانی

  عسل مامان امروز تولد مامانی بود  مامان عزیزم تولدت مبارک امیدوارم سالیان سال سلامت باشی و سایه ات بالا سر ما باشه و ما از رفتار و منش  ،نجابت ، آرامش ،صبر مهربونی ،گذشت و..............تو الگو بگیریم آخه دختر گلم همونطور که میدونی مامانی یه مامان تمام عیاره و هر چی از صفات خوبش بگم بازم کم گفتم عزیز دلم قرار نبود امروز واسه مامانی تولد بگیریم آخه قراره دایی حامد فردا پس فردا بیاد و قرار بود اون اومد تولد بگیریم ولی من گفتم شاید اومدن حامد به تاخیر بیوفته پس حالا یه کوچولو بگیریم اونوقت هم دوباره میگیریم و از طرفی هم چون حدود 10 روز پیش پهلوی مامانی درد گرفته بود و طفلک مامانی دچار دردهای شدیدی شد...
5 اسفند 1391

دعوت به یک مسابقه

  من و رهای گلم به یک مسابقه وبلاگی توسط مامان ملینادعوت شدیم. مامان ملینا خیلی ممنون که ما رو دعوت کردی.. موضوع مسابقه در مورد علت درست کردن وبلاگ برای کوچولوهای نازنینمونه... من این وبلاگ رو اسفند سال ٨٩،دقیقا 8 ماهگی رها درست کردم .از اونجایی که من از زمان بارداری عضو نی نی سایت بودم  یک روز که مصادف شد با همین تاریخ تبلیغ نی نی وبلاگ رو تو نی نی سایت دیدم و سریع اقدام کردم و عضو شدم و..........تا حالا که خیلی خوشحالم که دوستان خیلی زیادی از این طریق پیدا کردم دلیل درست کردن وب: همیشه دوست داشتم تمام خاطرات دختر نازم رو یه جوری ثبت کنم که با عکس همراه باشه بعد از آشنایی با نی نی وبلاگ خیلی خ...
30 بهمن 1391

اندر احوالات رها خانوم

  رها خانوم چند وقت پیش بالاخره عکسهای آتلیه بعد از 6 ماه آماده شد اون هم بدون فایل و عکاس گفت فایل عکسهای کار شده را نمیتونیم بدیم و من هم از اونجایی که دوربینمون آفساید شد(توسط شما)و به تهران برای تعمیر منتقل شد مجبور شدم با گوشی عکس بگیرم که کیفیتش خوب نشد ولی یکی دو تا رو  میزارم و اما بپردازیم به احوال خانوم خانوما : این روزا شدیدا علاقه به دیدن کارتون و عمو پورنگ پیدا کردی و روزی غریب به صدها بار من بینوا هم مجبور به تماشای عم پورنگ و پلنگ صورتی و میکی موس و تام و جری هستم از یک جهت خیلی خوشحالم که علاقمند شدی چون لا اقل چند دقیقه ای در حالت نشسته میتونم تو رو ببینم و بدنت یه استراحت کوچولو میتونه انجام بد...
24 بهمن 1391

تسلیت به نسیم جون

  دختر گلم خواستم از اینجا به آرتین جون و مامانش نسیم عزیزم غم از دست دادن مادر بزرگشون رو تسلیت بگیم و از خدا بخواهیم به خانوادشون صبر عطا کنه ...
24 بهمن 1391

چشاش بسته جدید

  عزیز دلم میخوام از علاقه تو به عروسکت برات بنویسم قربونت برم حدودا 25 تا عروسک کوچیک و بزرگ داری ولی همه یه طرف و به قول خودت چشاش بسته یه طرف چشاش بسته عروسکی که چشماش بسته است و نمیدونم چون شباهت به نوزاد داره تو این نوع عروسک رو دوست داری یا دلیل خاص دیگه ای داره بالاخره اینو میدونم که عاشق چشاش بسته هستی هرجا بریم باید با خودمون ببریم و دیگه اونقدر لباساشو شستم و خودش رو اونقدر حموم بردیم کاملا در شرف از بین رفتن بود و جالبه که دست و پاش هم در اومده و بزور وصلش کرده ایم       و دیگه جایی میرفتیم آبرومون با این عروسک زوار دررفته میرفت و ملت فکر نمیکردن که شما خانوم خانوما با داشن کلی عروس...
14 بهمن 1391

فرشته مهربون

  میلاد حضرت رسول بر همگان مبارک دختر گلم روز  پنجشنبه 91/10/28 بود خونه مامانی شام بودیم طبق معمول شما سر خوردن غذا گریه و زاری که من داشتم غذا میدادم بهت که یهو بالا آوردی و بابا عصبانی شد و گفت نده میبینی که دوست نداره خلاصه من رو میگی از یه طرف از اینکه تو غذا نخوردی ناراحت و از طرفی هم از کار بابا خلاصه همین حرکت باعث شد که بنده به خودم بیام و دیگه بیخیال غذا خوردن جنابعالی بشم به قول مامان و بابام هم زحمت میکشیدم و هم حرص میخوردم و هم بد و بیراه میشنیدم  و مامان هم گفت دیگه شیشه رو از رها بگیر چون شیر اشتهاشو کور میکنه خلاصه اونشب خوابیدیم و از فردا صبح من تصمیم گرفتم دیگه کاری با غذا خوردن تو یه مدت نداشته باشم...
11 بهمن 1391

بازم ما غیبتمون طولانی شد

  سلام سلام صدتا سلام به همه دوست جونایی که تو این مدت نگرانمون شدن و جویای احوال ممنون از همتون عزیزان دوست داریم (من و رها )و سر فرصت به تک تکتون سر میزنیم . و اما دلایل غیبت : 1- بلا از همه دور باشه بنده آنفولانزا گرفتم و به مدت 10 روز در رختخواب بودم تا به حال اینطور مریض نشده بودم نای راه رفتن نداشتم بدن درد شدید و تب و لرز و سر درد و سر گیجه 2- جالب اینجاست که از طرفی هم امتحانات شروع شد و با همین وضع بد باید درس هم میخوندم 3- با همه مراقبتهایی که انجام دادیم که رها خانم مریض نشه ولی متاسفانه اون هم گرفت ولی سریع باباش برد دکتر (جالب این رو هم بگم خانم دکتر لحظه اول با دیدن رها و باباش چنان برافروخته ...
5 بهمن 1391

رها و ملیناجون

دختر عزیزم چند وقت پیش ملینا جون یکی از هم وبلاگیهامون مهمون اومدن خونمون ولی با توجه به حس مالکیتی که تو تو این سن داری و میدونم که کاملا طبیعیه تا ملینا میخواست به چیزی دست بزنه شما مخالفت میکردی و مدام من و زهراجون میانجی شما دوتا وروجک بودیم عزیز دلم میدونم اقتضای سنته ولی گلم من و بابا هیچکدوم خسیس نیستیم پس لطفا تو هم خسیس نباش تازه جالب این جاست که هفته پیش قرار بود با خاله مریم (دوستم)بریم بیرون چون اونروزی که ملینا با مامانش اومده بودن خاله مریم هم اومده بود و تا شنیدی با خاله مریم میریم سریع گفتی مامان ملینا هم میاد گفتم نه گفتی یادته اومده بود خونمون و من قاشق و چنگالم رو ندادم بازی کنه من هم گفتم آره ولی کار خوبی نکردی و...
19 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد